مختصری از زندگینامه امام صادق (ع)
امام صادق علیه السلام :
نوجوانان را قبل از این که دشمنانِ اعتقادى به سراغ آنان بروند ، حدیث بیاموزید .
میزان الحکمه ، ح 22752
فرزند فاطمه ششمین نور سرمدم
شیخ الائمه صادق آل پیمبرم
من آخرین امام بقیع مدینه ام
زهر جفای خصم شرر زد به سینه ام
شناخت مختصری از زندگانی امام صادق (ع)
جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، ششمین امام شیعیان، و پنجمین امام از نسل امیر المؤمنین (علیه السلام) کنیه او ابو عبد الله و لقب مشهورش «صادق » است. لقبهای دیگری نیز دارد، از آن جمله صابر، طاهر، و فاضل. اما چون فقیهان و محدثان معاصر او که شیعه وی هم نبوده اند، حضرتش را به درستی حدیث و راستگویی در نقل روایت بدین لقب ستوده اند، لقب صادق شهرت یافته است و گرنه امامی را که منصوب از طرف خدا و منصوص از جانب امامان پیش از اوست، راستگو گفتن آفتاب را به روشن وصف کردن است. که:
مدح تعریف است و تخریق حجاب فارغ است از شرح و تعریف آفتاب مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامر مد است .
ابن حجر عسقلانی او را چنین وصف می کند: الهاشمی العلوی، ابو عبد الله المدنی الصادق و هم او نویسد ابن حبان گوید در فقه و علم و فضیلت از سادات اهل یت بود.
ولادت او ماه ربیع الاول سال هشتاد و سوم از هجرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ، و در هفدهم آن ماه بوده است. ولی بعض مورخان و تذکره نویسان ولادت حضرتش را در سال هشتادم از هجرت نوشته اند و در ماه شوال سال صد و چهل و هشت هجری به دیدار پروردگار شتافت. مدت زندگانی او شصت و پنج سال بوده است.
ابن قتیبه نویسد: جعفر بن محمد، کنیه او ابو عبد الله است و جعفریه بدو منسوب اند به سال یکصد و چهل و شش در مدینه درگذشت.
از آغاز ولادت تا هنگام رحلت این امام بزرگوار، ده تن از امویان به نامهای: عبد الملک پسر مروان، ولید پسر عبد الملک (ولید اول) ، سلیمان پسر عبد الملک، عمر پسر عبد العزیز، یزید پسر عبد الملک (یزید دوم) ، هشام پسر عبد الملک، ولید پسر یزید (ولید دوم) ، یزید پسر ولید (یزید سوم) ، ابراهیم پسر ولید و مروان پسر محمد، و دو تن از عباسیان ابو العباس، عبد الله پسر محمد معروف به سفاح و ابو جعفر پسر محمد معروف به منصور بر حوزه اسلامی حکومت داشته اند. آغاز امامت امام صادق (علیه السلام) با حکومت هشام پسر عبد الملک و پایان آن، با دوازدهمین سال از حکومت ابو جعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانیقی مصادف بوده است. مدفن آن امام بزرگوار قبرستان بقیع است، آنجا که پدر و جد او به خاک سپرده شده اند.
نام مادر او فاطمه یا قریبه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است و ام فروه کنیت داشته است.
مادر ام فروه اسماء دختر عبد الرحمان بن ابی بکر است.
امام صادق در باره مادرش فرموده است: مادرم مؤمن، متقی و نیکوکار بود و خدا نیکوکاران را دوست می دارد.
کلینی به اسناد خود از عبد الاعلی آورده است: ام فروه را دیدم متنکروار گرد کعبه طواف می کرد و حجر الاسود را به دست چپ سود. مردی از طواف کنندگان بدو گفت: در سنت خطا کردی. ام فروه پاسخ داد ما از دانش تو بی نیازیم و از این پاسخ می توان آشنایی او را به مسائل فقهی دریافت.
چنان که مشهور است فرزندان آن حضرت ده تن بوده اند، هفت پسر به نامهای اسماعیل، عبد الله، موسی، اسحاق، محمد، عباس و علی و سه دختر به نامهای ام فروه، اسماء و فاطمه.
شاگردان مکتب امام صادق علیه السلام
مکتب پربار جعفری و محضر گهربار امام صادق اسلام شناسانی بزرگ به جامعه اسلامی هدیه کرد دانشمندانی که هر یک خود مرجعی مهم در مسائل علمی و مذهبی به شمار می آیند دستاوردهای این دانشگاه فعال علمی دینی گسترده تر از آن است که بتوان به تمام آن اشاره کرد اما از باب نمونه تنی چند از این بزرگان را معرفی می کنیم.
ابان بن تغلب بن رباح بکری کوفی
از آل بکر بن وائل و اهل کوفه است او که درک محضر حضرت زین العابدین، حضرت باقر و حضرت صادق علیهم السلام را نمود، ثقه ای جلیل القدر، فقیه، قاری، لغوی و مقدم در هر فنی بوده است. از تالیفات او کتابهای غریب القرآن، فضائل و احوال صفین است.امام ششم به ایشان بسیار علاقمند بود، هرگاه به خدمت امام می رسید حضرت امر می فرمود که برای ابان وساده ای می افکندند و با وی مصافحه و معانقه و احوال پرسی می کرد و او را بسیار احترام می نمود.
ابو بصیر
لیث بن بختری مرادی کوفی، مکنی به ابو بصیر و ابو محمد، از شمار نیکان و پاکانی است که حضرت جعفر بن محمد ایشان را به بهشت بشارت داده اند. از امام صادق روایت شده که فرمودند: کسی مانند زراره و ابو بصیر و محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی، نام ما و احادیث پدرم را زنده نکرد و اگر این جماعت نبودند، احدی استنباط این امر را نمی کرد.
ابو حمزه ثمالی
نامش ثابت و اسم پدرش دینار و کنیه اش ابو صفیه است. وی از ثقات سلسله امامیه و از مشایخ اهل کوفه است، که روایات او نزد علماء معتمد و موثق و مورد قبول است. او دارای کتابی در تفسیر قرآن است. و رساله حقوق امام سجاد و دعای سحر از او نقل شده است.
جابر بن حیان
کنیه اش ابو عبد الله و یا ابو موسی معروف به صوفی، شیمی دان بزرگ اسلامی است که در اصل خراسانی است لیکن محل تولدش تحقیقا معلوم نشده است. حیان پدر او خراسانی بوده و در طوس داروخانه داشته و مورد اعتماد همگان بود. حیان در خراسان کشته شد و پسرش جابر که بسیار جوان بود با سپاهیان شیعه از خراسان به کوفه آمد و از آنجا به مدینه طیبه به خدمت حضرت باقر شرفیاب شد و بعدها در ردیف شاگردان امام صادق قرار گرفت و به قدری به حضرت نزدیک شد که پیوسته مورد لطف و محبت حضرت صادق بود. تصنیفات او را حدود پانصد جلد گفته اند ولی بیشتر آنها از دست رفته است. کتابهای اسرار الکیمیا و تصحیحات کتب افلاطون و الخواص و صندوق الحکمه از ایشان است. او در کشورهای اروپایی شهرت فراوان دارد. او کسی است که الکل را کشف کرد و آن را زیت الزاج نامید. سر انجام در طوس درگذشت. او در نوشته هایش چنین تصریح کرده که، در همه این علوم شاگرد جعفر بن محمد بوده است و در همه جا از امام به عنوان سیدی جعفر الصادق یاد کرده است.
زرارة بن اعین بن سنسن شیبانی کوفی
نام اصلی اش عبد ربه و کنیه اش ابو الحسن و ابو علی است. از اصحاب اجماع و از بزرگترین فقهاء و اجلای محدثین و متکلمین امامیه و یکی از برجسته ترین اصحاب امام صادق و امام کاظم بوده است. در او جمیع خصال نیکو، از علم و فضل و فقاهت و دیانت و وثاقت جمع شده بود به علاوه او مردی ادیب، شاعر، متکلم و قاری بوده و در زهد و پارسایی کم نظیر بوده است. مرحوم علامه حلی، شیخ نجاشی، شیخ طوسی ایشان را در حد بالایی توصیف کرده اند. محمد بن مسلم بن رباح ثقفی،ابو جعفر طحان. از معروفترین اصحاب امام باقر و امام صادق و از حواریین ایشان بوده است. محمد بن مسلم یکی از چهار نفری است که امام صادق در باره آنها فرمود آنان محبوبترین مردم نزد من هستند چه زنده و چه مرده و نیز فرمود: محمد بن مسلم از حفاظ دین است. او در عبادت مشهور و یکی از عباد زمانه خود بود. در زمان خود اورع و افقه مردم بود. احادیث زیادی را نقل کرده و علمای شیعه به صحت احادیث ایشان اجماع دارند. مدت چهار سال در مدینه اقامت گزید و پیوسته به محضر امام باقر و امام صادق شرفیاب می شد. سی هزار حدیث از امام باقر و شانزده هزار حدیث از امام صادق شنیده بود.
هشام بن حکم
ابو محمد یا ابو الحکم کندی یا شیبانی، بغدادی یا کوفی، از اعاظم ائمه کلام و ازکیای اعلام و از بهترین شاگردان مکتب امام صادق و از خواص اصحاب امام هفتم بوده است. او دانشمندی جامع در علوم عقلی و نقلی، خوش قریحه، حاضر جواب، خوش بیان و عقاید شناسی بزرگ بوده است. تاریخ ولادتش به طور قطع معلوم نیست اما می توان حدس زد که در اوایل قرن دوم هجری بوده است. زادگاهش شهر کوفه و محل نشو و نمای او شهر واسط است. امام صادق با انفاس قدسیه اش چنان هشام را برای مباحثه با مخالفین مجهز و آماده نمود که در هیچ مناظره ای از هیچ کس شکست نخورد و همیشه قهرمانی پیروز بود. آوازه شهرت او چنان حوزه های علمی اسلامی را گرفته بود که هرگاه دانشمندان بنام با اینکه او را ندیده بودند در مناظره ای از شخصی شکست می خوردند حدس می زدند که آن شخص هشام بن حکم است. علمای رجال کتابها و تالیفات زیادی را به ایشان نسبت می دهند که همه حکایت از سعه دانش و اطلاعات وسیع او در زمینه های مختلف می کند. از کتابهای او پیداست که در زمینه های فقه، اصول، احادیث، توحید اصول دین، امامت و همچنین رد بر زنادقه، مادیون، دوگانه پرستان و معتزله، نوشته های زیادی داشته است. بعضی کتابهای او را بالغ بر سی جلد ذکر کرده اند.
شهادت امام صادق (علیه السلام)
در اصول کافی، ارشاد شیخ مفید، کشف الغمه و برخی کتابهای دیگر، از رحلت امام صادق (علیه السلام) به لفظ «مضی » «مات » و «قبض » تعبیر شده است.
ظاهر این لفظها نشان می دهد امام به مرگ طبیعی جهان را بدرود گفته است، اما در فصول المهمه و مصباح کفعمی (به نقل مجلسی در بحار) نیز در کتابهای دیگری آمده است: امام را زهر خوراندند.
ابن شهر آشوب در مناقب نوشته است ابو جعفر منصور او را زهر خورانید و بایست چنین باشد، زیرا با کینه ای که منصور از او داشت و بیمی که از روی آوردن مردم بدو در دل وی راه یافته بود، آسوده نمی نشست. آنان که با تاریخ زندگی این مرد آشنایند، می دانند او به کسانی که برای رساندنش به مسند خلافت هر کوشش را به کار بردند، رحم نکرد و از جمله آنان ابو مسلم بود که برپایی دولت عباسیان مرهون رنجهایی است که او در این باره بر خود نهاد. گناه ابو مسلم-چنان که ازاسناد تاریخی بر می آید، این است که هنگام خلافت سفاح، به منصور چنان که باید حرمت نمی نهاد، پس طبیعی است کسی را که از او می ترسد و از علاقه و احترام مردم بدو آگاه است آسوده نگذارد و تحمل نکند. ولی چنان که خواهیم دید، به ظاهر از رحلت آن امام بزرگوار دریغ می خورد.
کلینی به اسناد خود از ابو ایوب روایت کند: نیم شبی منصور مرا خواست. چون بر او در آمدم، بر کرسی نشسته بود و شمعی پیش روی داشت و نامه ای می خواند و می گریست. بر او سلام کردم. نامه را به سوی من انداخت و گفت: از محمد بن سلیمان است. از مرگ جعفر بن محمد خبر می دهد و سه بار «انا لله و انا الیه راجعون » را بر زبان آورد و گفت: کجا مانند جعفر یافت می شود؟ سپس گفت: بنویس! در بالای نامه نوشتم اگر شخص معینی را وصی قرار داده گردن او را بزن. چون پاسخ نامه رسید، معلوم شد پنج تن را وصی خود کرده است: منصور، محمد بن سلیمان، عبد الله، موسی و حمیده. و در روایت دیگری به جای محمد بن سلیمان، محمد بن جعفر است و به جای حمیده، مولایی از موالی ابو عبد الله و اضافه دارد: منصور گفت اینان را نمی توان کشت.
یعقوبی از اسماعیل بن علی بن عبد الله بن عباس روایت کند: بر منصور در آمدم، دیدم ریش او از اشک چشمش نمناک است. سبب پرسیدم، گفت: نمی دانی به خاندان تو چه رسیده است.
-امیر مؤمنان چه شده؟ -سید و عالم و باقی مانده گزیدگان آنان درگذشت.
-امیر مؤمنان چه کسی؟
-جعفر بن محمد!
-خدا امیر مؤمنان را مزد دهد و او را برای ما باقی گذارد.
-جعفر از آنان بود که خدا در باره شان گفته است: ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا (4) او از کسانی بود که خدایش گزید و از سابقان در خیرات بود.
ابن فضال روایت کند: نزد ام حمیده رفتم تا او را به رحلت امام تعزیت دهم. گریست و من از گریه او به گریه در آمدم. پس گفت: اگر ابو عبد الله را هنگام مرگ می دیدی چیزی شگفت مشاهدت می کردی. چشم خود را گشود و گفت: هر کس را با من خویشاوندی دارد گرد آورید. همه را گرد آوردیم. بدانها نگریست و گفت: شفاعت ما به کسی نمی رسد که نماز را سبک بدارد.
کلینی به روایت خود از امام موسی بن جعفر روایت کند: من پدرم را در دو جامه شطوی (7) کفن کردم که آن دو، جامه احرام او بود و در جامه ای از جامه هایش و عمامه ای که از علی بن الحسین بود برای آنکه آن را به چهل دینار خریده بود.
یکی از اصحاب آن حضرت گفته است: بر او در آمدم موسی بن جعفر پیش روی او نشسته بود و او وی را وصیت می کرد. آنچه از آن وصیت به یاد دارم این است:
پسرکم وصیت مرا بپذیر و گفتارم را به خاطر سپار. اگر آن را به خاطر سپاری خوشبخت زندگی خواهی کرد و ستوده خواهی مرد.
پسرکم! آنکه بدانچه خدا بدو داده قناعت کند بی نیاز بود، و آنکه دیده به مال دیگری دوزد مستمند می میرد. آنکه بدانچه خدای عز و جل بدو داده خرسند نباشد خدا را در قضای او متهم کرده است. آنکه گناه خود را خرد داند گناه جز خود را بزرگ شمارد. و آنکه گناه دیگری را خرد به حساب آرد، گناه خود را بزرگ انگارد. آنکه پرده از عیب دیگری برگیرد، عیبهای درون خانه اش آشکار شود. آنکه شمشیر ستم کشد، بدان کشته شود. آنکه برای برادر خود چاهی کند، خود در آن بیفتد.
آنکه با سفیهان بیامیزد حقیر شود و آنکه با علما نشیند وقار یابد. آنکه در جای های بد در آید متهم شود. پسرکم حق را بگو! به سودت باشد یا به زیانت. از سخن چینی بپرهیز که آن کینه را در دلهای مردم می کارد. پسرکم! اگر جستجوی بخشش می کنی به معدنهای آن روی آور.
منبع:
www.emamat.ir