امور فرهنگی هیئت محبان المهدی(عج) | چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۰ ق.ظ
امام على علیه السلام :
هر کس رابطه اش را با خدا اصلاح کند، خداوند
رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود.
من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 396 ، ح
5845 - تنبیه الخواطر یا مجموعه ورام ج 2 ، ص 163 - بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 68، ص
366، ح
خداحافظ ای نخــــــــل ها چاها
دگر نشـــــنوید از علـــــــــی آه ها
که شام علــــــــی گشته دیگر سحــــــر
که امشــــــــب رود نزد پیغمـــــــبر
چگونگی ضربت خوردن حضرت علی(علیهالسلام)
حضرت علی علیه السلام در شب شهادت خود،
افطار را میهمان دخترش، ام الکلثوم بود. در هنگام افطار سه لقمه غذا خورد و سپس به
عبادت پرداخت. علی علیه السلام از اول شب تا صبح بیقرار بود. گاهی به آسمان و ستارگان
نگاه می کرد و هر چه طلوع فجر نزدیک تر می شد، تشویش او نیز بیشتر می شد. میفرمود:«
نه من دروغ می گویم و نه آن کسی که به من خبر داده دروغ گفته است. شبی که مرا وعده
شهادت داده اند، امشب است.»
سرانجام آن شب هولناک به پایان رسید و علی
علیه السلام در تاریکی سحر برای ادای نماز صبح به سوی مسجد حرکت کرد. مرغابیهایی که
در حیاط خانه بودند در پی او رفتند و به جامه اش آویختند. اهل خانه خواستند آن ها را
از او دور سازند، اما امام فرمود:« آن ها را به حال خود بگذارید. آنها اکنون سروصدا
میکنند اما به زودی نوحه سر خواهند داد.»
امام حسن علیه السلام گفت:« این چه نفوس
بدی است که میزنید؟»
فرمود:« پسرم، نفوس بد نمی زنم ولیکن دل
من گواهی میدهد که کشته خواهم شد.»
ام کلثوم از سخن پدرش پریشان شد و عرض کرد:«
دستور بفرمایید که جُعده به مسجد برود و با مردم نماز بگذارد.»
فرمود:« از قضای الهی نمی توان گریخت.»
آن گاه کمربند خود را محکم بست و در حالی که این دو بیت را زمزمه می کرد عازم مسجد
شد.
« کمر خود را برای مرگ محکم ببند، زیرا
مرگ تو را ملاقات خواهد کرد.
از مرگ، آن گاه که به سوی تو آید، جزع و
فریاد مکن.»
چگونگى ضربت خوردن حضرت علی(علیهالسلام) در نوشته تاریخنویسان پیشین یکسان نیست. در حالى که طبرى و ابن سعد و دیگران نوشتهاند:
«چون(حضرت علی علیه السلام) از سایبانى که به مسجد مىرسد، بیرون شد، ابن ملجم او را
ضربت زد.» یعقوبى که تاریخ او پیش از اینان نوشته شده گوید: «پسر ملجم از سوراخى که
در دیوار مسجد بود، شمشیر بر سر او زد.» اما نوشته ابن اعثم که هم عصر طبرى است، با
نوشته آنان مخالف است و با آنچه میان شیعیان مشهور است مطابق مىباشد. وى چنین مىنویسد:
«پسر ملجم شمشیر خود را برداشت و به مسجد
آمد و میان خفتگان افتاد. على(علیهالسلام) اذان گفت و داخل مسجد شد و خفتگان را بیدار مىکرد، سپس به محراب
رفت و ایستاد و نماز را آغاز کرد ، به رکوع، و سپس به سجده رفت. چون سر از سجده نخست
برداشت، ابن ملجم او را ضربت زد و ضربت او بر جاى ضربتى که عمرو پسر عبدود در جنگ خندق
بدو زده بود آمد. ابن ملجم گریخت و على در محراب افتاد و مردم بانگ برآوردند امیرمؤمنان
کشته شد.»
بلاذرى به روایت خود از حسن بن بزیع آرد:
«چون پسر ملجم او را ضربت زد گفت: فزت و رب الکعبة و آخرین سخن او این آیه بود. «و
من یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره.»(
روایتهاى شیعى و برخى از روایتهاى اهل سنت نیز با آنچه ابن اعثم نوشته مطابقت دارد.
بهرحال امام را از مسجد به خانه بردند.
دیرى نگذشت که قاتل را دستگیر کرده و نزد او آوردند. بدو فرمود:
ـ «پسر ملجمى؟»
ـ «آرى!»
ـ «حسن او را سیر کن و استوار ببند! اگر
مُردم او را نزد من بفرست تا در پیشگاه خدا با او خصمى کنم و اگر زنده ماندم یا مىبخشم
یا قصاص مىکنم.»
ابن سعد نوشته است امام فرمود:
ـ «بدو خوراک نیکو دهید و در جاى نرمش بیارمانید.»
و هم او نوشته است روزى که على مردم را براى بیعت مىخواند ابن ملجم دوبار براى بیعت
پیش آمد و على او را راند سپس فرمود از پیغمبر شنیدم او ریش مرا از خون سرم رنگین خواهد
کرد. امام در آخرین لحظههاى زندگى فرزندان خود را خواست و به آنها چنین وصیت کرد:
«شما را سفارش مىکنم به ترسیدن از خدا،
و این که دنیا را مخواهید هر چند دنیا پى شما آید. و دریغ مخورید بر چیزى از آن که
به دستتان نیاید و حق را بگویید، و براى پاداش [آن جهان] کار کنید و با ستمکار در
پیکار باشید و ستمدیده را یار. و شما و همه فرزندانم و کسانم و آن را که نامه من بدو
رسد سفارش میکنم به ترس از خدا
و آراستن کارها و آشتى با یکدیگر، که من از جد شما شنیدم، میگفت: آشتى دادن میان مردم بهتر است از نماز و روزه سالیان.»
خدا را، خدا را درباره یتیمان، آنان را
گاه گرسنه و گاه سیر مدارید و نزد خود ضایعشان مگذارید. خدا را، خدا را. همسایگان را بپایید که سفارش شده
پیامبر شمایند، پیوسته درباره آنان سفارش مىفرمود چندان که گمان بردیم براى آنان ارثى
معین خواهد نمود.
خدا را، خدا را، درباره قرآن، مبادا دیگرى
بر شما پیشى گیرد در رفتار به حکم آن.
خدا را، خدا را، درباره نماز که ستون دین
شماست.
خدا را خدا را در حق خانه پروردگارتان!
آن را خالى مگذارید، چندانکه در این جهان ماندگارید که اگر [حرمت] آن را نگاه ندارید
به عذاب خدا گرفتارید.
خدا را خدا را، درباره جهاد در راه خدا
به مالهاتان و به جانهاتان و زبانهاتان، بر شما باد به یکدیگر پیوستن و به هم بخشیدن. مبادا از هم، روى
بگردانید و پیوند هم را بگسلانید.
امر به معروف و نهى از منکر را وامگذارید
تا بدترین شما حکمرانى شما را بر دست گیرند، آنگاه دعا کنید و از شما نپذیرند. پسران
عبدالمطلب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفتهاید و دستها را بدان آلوده، و گویید امیرمؤمنان را کشتهاند. بدانید جز کشنده من
نباید کسى به خون من کشته شود.
بنگرید! اگر من از این ضربت او مُردم، او
را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اندام او را مبرید که من از رسول خدا(صلی
الله علیه و آله) شنیدم مىفرمود: «بپرهیزید از بریدن اندام مرده، هر چند سگ دیوانه
باشد.»
اندک اندک آرزوى او تحقق مىیافت و بدانچه
مىخواست نزدیک مىشد. او از دیرباز، خواهان شهادت بود و مىگفت:
«خدایا بهتر از اینان را نصیب من دار و
بدتر از مرا بر اینان بگمار!»
على(علیهالسلام) به لقاء حق رسید و عدالت، نگاهبان امین و بر پا دارنده مجاهد
خود را از دست داد، و بىیاور ماند. ستمبارگان از هر سو دست به حریم آن گشودند و به
اندازه توان خود اندک اندک از آن ربودند، چندانکه چیزى از آن بر جاى نماند. آنگاه ستم
را بر جایش نشاندند و همچنان جاى خود را میدارد تا خدا کى خواهد که زمین پر از عدل و داد شود، از آن پس که پر از
ستم و جور شده است.
چون على(علیهالسلام) را به خاک سپردند. امام حسن(علیهالسلام) به منبر رفت و گفت:
«مردم! مردى از میان شما رفت که از پیشینیان
و پسینیان کسى به رتبه او نخواهد رسید. رسول الله پرچم را بدو میداد و به رزمگاهش میفرستاد و جز با پیروزى باز نمىگشت. جبرئیل از سوى راست او بود و میکائیل
از سوى چپش. جز هفتصد درهم چیزى به جاى ننهاد و مىخواست با آن خادم بخرد.»
جز وصیت کوتاهى که نوشته شد، از امام وصیتهاى
دیگرى نیز در سندهاى قدیمى دیده مىشود. برخى از آنها را پیش از ضربت خوردن فرموده
و برخى را پس از آن که متوجه دیدار خدا گردید.
منبع :
tebyan.net
daneshnameh.roshd.ir