امور فرهنگی هیئت محبان المهدی(عج) | پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۳۵ ب.ظ
امام مهدى
علیه السلام:
خدا با
ماست و نیازمند دیگرى نیستیم. حق با ماست و باکى نیست که کسى از ما روى بگرداند.
الغیبة ،
طوسى ، ص ۲۸۵ / آینه یادها، ص 209
دل شود
امشب شکوفا در زمین
می زند لبخند شادی بر زمین
آسمان ِ
دل تبسم می کند
روی ماهت را تجسم می کند
زندگینامه
حضرت مهدی (عج)
دوازدهمین
پیشواى معصوم، حضرت حجة بن الحسن المهدى، امام زمان - عجل الله تعالى فرجه - در نیمه
شعبان سال 255 هجرى در شهر «سامرأ» دیده به جهان گشود. او همنام پیامبر اسلام (م ح
م د) و همکنیه آن حضرت (ابوالقاسم) است.
ولى پیشوایان معصوم از ذکر نام اصلى او نهى فرمودهاند.
از جمله
القاب آن حضرت، حجت، قائم، خلف صالح، صاحب الزمان ، بقیة الله است و مشهورترین
آنها «مهدى» مىباشد.
پدرش، پیشواى
یازدهم حضرت امام حسن عسکرى - علیه السلام - و مادرش، بانوى گرامى «نرجس »است که بنام «ریحانه»، «سوسن» و «صقیل» نیز از او یاد
شده است. میزان فضیلت و معنویست نرجس خاتون تا آن حد، والا بود که «حکیمه» خواهر
امام هادى - علیه السلام - که خود از بانوان عالیقدر خاندان امامت بود، او را
سرآمد و سرور خاندان خویش، و خود را خدمتگزار او مىنامید.
حضرت مهدى
دو دوره غیبت داشت: یکى کوتاه مدّت (غیبت صغرى) و دیگرى دراز مدّت (غیبت کبرى).
اولى، از هنگام تولد تا پایان دوران نیابت خاصّه ادامه داشته و دومى، با پایان
دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قیام آن حضرت طول خواهد کشید.
دیدار
حضرت مهدى (ع)
چنانکه در
سیره امام حسن عسکرى - علیه السلام - بتفصیل نگاشتیم، از آنجا که حکومت ستمگر
عباسى، به منظور دستابى به فرزند آن حضرت و کشتن او، خانه امام را سخت تحت کنترل و
مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدى - علیه السلام - بر اساس طرح دقیق و منظمى
که پیشاپیش، از سوى امام در این مورد ریخته شده بود، کاملاً به صورت مخفى و دور از
چشم مردم (و حتى شیعیان) صورت گرفت.
مستندترین
گزارش در این زمینه، از طرف «حکیمه» عمه حضرت عسکرى - علیه السلام - رسیده که از
نزدیک شاهد تولد حضرت مهدى - علیه السلام - بوده است. اما باید توجه داشت که این
پنهانکارى به آن معنا نیست که بعدها یعنى در مدت 5 - 6 سال آغاز عمر او، که امام یازدهم
در حال حیات بود، کسى آن بزرگوار را ندیده بود، بلکه - چنانکه یک نمونه از آن را
در زندگانى حضرت عسکرى نوشتیم - افراد خاصى از شیعیان در فرصتهاى مناسب و گوناگون
به دیدار آن حضرت نائل مىشدند تا به تولد و وجود وى یقین حاصل کنند و در موقع
لزوم به شیعیان دیگر اطلاع دهند.
دانشمندان
ما جریان این دیدارها را به صورت گسترده گزارش کردهاند ، ولى شاید مهمترین آنها دیدار
چهل تن از اصحاب امام عسکرى - علیه السلام - با آن حضرت باشد که تفصیل آن بدین
قرار بوده است:
«حسن بن ایوب
بن نوح» مىگوید:
ما براى
پرسش درباره امام بعدى، به محضر امام عسکرى - علیه السلام - رفتیم. در مجلس آن
حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعید (یکى از وکلاى بعدى امام زمان) بپا خاست
و عرض کرد: مىخواهم از موضوعى سؤال کنم که درباره آن از من داناترى.
امام
فرمود: بنشین. عثمان با ناراحتى خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هیچ کس از
مجلس بیرون نرود. کسى بیرون نرفت و مدتى گذشت. در این هنگام، امام، عثمان را صدا
کرد. او بپا خاست. حضرت فرمود: مىخواهید به شما بگویم که براى چه به اینجا آمدهاید؟
همه گفتند: بفرمایید. فرمود: براى این به اینجا آمدهاید که از حجت و امام پس از
من بپرسید. گفتند: بلى. در این هنگام پسرى نورانى همچون پاره ماه که شبیهترین
مردم به امام عسکرى - علیه السلام - بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او
فرمود:
«این،
امام شما بعد از من و جانشین من در میان شما است. فرمان او را اطاعت کنید و پس از
من اختلاف نکنید که در این صورت هلاک مىشوید و دینتان تباه مىگردد...» .
علل سیاسى
- اجتماعى غیبت
شکى نیست
که رهبرى پیشوایان الهى به منظور هدایت مردم به سر منزل کمال مطلوب است و این امر
در صورتى میسر است که آنها آمادگى بهره بردارى از این هدایت الهى را داشته باشند.
اگر چنین زمینه مساعدى در مردم وجود نداشته باشد، حضور پیشوایان آسمانى در بین
مردم ثمرى نخواهد داشت.
متأسفانه
فشارها و تضییقاتى که بویژه از زمان امام جواد - علیه السلام - به بعد بر امامان
وارد شد، و محدودیتهاى فوق العادهاى که برقرار گردید - به طورى که فعالیتهاى امام
یازدهم و دوازدهم را به حداقل رسانید - نشان داد که زمینه مساعد جهت بهره مندى از
هدایتها و راهبریهاى امامان در جامعه (در حدّ نصاب لازم) وجود ندارد. ازینرو حکمت
الهى اقتضا کرد که پیشواى دوازدهم، بتفصیلى که خواهیم گفت، غیبت اختیار کند تا
موقعى که آمادگى لازم در جامعه به وجود آید.
البته همه
اسرار غیبت بر ما روشن نیست ولى شاید نکتهاى که گفتیم رمز اساسى غیبت باشد. در
روایات ما، در زمینه علل و اسباب غیبت، روى سه موضوع تکیه شده است:
الف -
آزمایش مردم
چنانکه
مىدانیم یکى از سنتهاى ثابت الهى، آزمایش بندگان و انتخاب صالحان و گزینش پاکان
است. صحنه زندگى همواره صحنه آزمایش است تا بندگان از این راه در پرتو ایمان و صبر
و تسلیم خویش در پیروى از اوامر خداوند تربیت یافته و به کمال برسند و استعدادهاى
نهفته آنان شکوفا گردد.
در اثر غیبت
حضرت مهدى، مردم آزمایش مىشوند: گروهى که ایمان استوارى ندارند، باطنشان ظاهر
مىشود و دستخوش شک و تردید مىگردند و کسانى که ایمان در اعماق قلبشان ریشه
دوانده است، به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ایستادگى در برابر شدائد، پختهتر و شایستهتر
مىگردند و به درجات بلندى از اجرا و پاداش الهى نائل مىگردند.
امام موسى
بن جعفر - علیه السلام - فرمود: هنگامى که پنجمین فرزندم غایب شد، مواظب دین خود
باشید، مبادا کسى شما را از دین خارج کند. او ناگزیر غیبتى خواهد داشت، به طورى که
گروهى از مؤمنان از عقیده خویش بر مىگردند. خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را
آزمایش مىکند...
از سخنان
پیشوایان اسلام بر مىآید که آزمایش به وسیله غیبت حضرت مهدى، از سختترین آزمایشهاى
الهى است. و این سختى از دو جهت است:
1 - از
جهت اصل غیبت، که چون بسیار طولانى مىشود بسیارى از مردم دستخوش شک و تردید
مىگردند. برخى در اصل تولد و برخى دیگر در دوام عمر آن حضرت شک مىکنند و جز
افراد آزموده و مخلص و داراى شناخت عمیق، کسى بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت
باقى نمىماند. پیامبر اسلام ضمن حدیث مفصلى مىفرماید: مهدى از دیده شیعیان و پیروانش
غایب مىشود و جز کسانى که خداوند دلهاى آنان را جهت ایمان، شایسته قرار داده، در
اعتقاد به امامت او استوار نمىمانند.
2 - از
نظر سختیها و فشارها و پیشامدهاى ناگوار که در دوران غیبت رخ مىدهد و مردم را
دگرگون مىسازد، به طورى که حفظ ایمان و استقامت در دین، کارى سخت دشوار مىگردد و
ایمان مردم در معرض مخاطرات شدید قرار مىگیرد.
ب - حفظ
جان امام
خداوند،
به وسیله غیبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ کرده است، زیرا اگر آن حضرت از همان
آغاز زندگى در میان مردم ظاهر مىشد، او را مىکشتند (چنانکه تفصیل آن را نوشتیم).
بر این اساس اگر پیش از موعد مناسب نیز ظاهر شود، باز جان او به خطر مىافتد و به
انجام مأموریت الهى و اهداف بلند اصلاحى خود موفق نمىگردد.
«زراره»، یکى
از یاران امام صادق - علیه السلام - مىگوید: امام صادق - علیه السلام - فرمود:
امام منتظر، پیش از قیام خویش مدّتى از چشمها غایت خواهد شد.
عرض کردم:
چرا؟
فرمود: بر
جان خویش بیمناک خواهد بود .
ج - آزادى
از یوغ بیعت با طاغوتهاى زمان
پیشواى
دوازدهم، هیچ رژیمى را، حتى از روى تقیه، به رسمیت نشناخته و نمىشناسد. او مأمور
به تقیه از هیچ حاکم و سلطانى نیست و تحت حکومت و سلطنت هیچ ستمگرى در نیامده و در
نخواهد آمد، چرا که مطابق وظیفه خود عمل مىکند و دین خدا را به طور کامل و بى هیچ
پرده پوشى و بیم و ملاحظهاى اجرا مىکند. بنابراین جاى هیچ عهد و میثاق و بیعت با
کسى و مراعات و ملاحظه نسبت به دیگران باقى نمىماند.
«حسن بن
فضّال» مىگوید: امام هشتم فرمود: گویى شیعیانم را مىبینم که هنگام مرگ سومین
فرزندم (امام حسن عسکرى) در جستجوى امام خود، همه جا را مىگردند اما او را نمىیابند.
عرض کردم:
چرا غایب مىشود؟
فرمود:
براى اینکه وقتى با شمشیر قیام مىکند، بیعت کسى در گردن وى نباشد.
غیبت صغرى
و کبرى
چنانکه
گفتیم، غیبت امام مهدى به دو دوره تقسیم مىشود: «غیبت صغرى» و «غیبت کبرى».
غیبت صغرى
از سال 260 هجرى (سال شهادت امام یازدهم) تا سال 329 (سال در گذشت آخرین نایب خاص
امام) یعنى حدود 69 سال بود. در دوران غیبت
صغرى، ارتباط شیعیان با امام بکلى قطع نبود و آنان، به گونهاى خاص و محدود، با
امام ارتباط داشتند.
توضیح
آنکه: در طول این مدّت، افراد مشخصى (که ذکرشان خواهد آمد) به عنوان «نایب خاص» با
حضرت در تماس بودند و شیعیان مىتوانستند به وسیله آنان مسائل و مشکلات خویش را به
عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتى گاه به دیدار امام نائل
شوند. ازینرو مىتوان گفت در این مدّت، امام، هم غایب بود و هم نبود.
این دوره
را مىتوان دوران آماده سازى شیعیان براى غیبت کبرى دانست که طى آن، ارتباط شیعیان
با امام، حتى در همین حد نیز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نایبان
عام آن حضرت، یعنى فقهاى واجد شرائط و آشنایان به احکام اسلام، رجوع کنند.
اگر غیبت
کبرى یکباره و ناگهان رخ مىداد، ممکن بود موجب انحراف افکار شود و ذهنها آماده پذیرش
آن نباشد. اما گذشته از زمینه سازیهاى مدبرانه امامان پیشین، در طول غیبت صغرى،
بتدریج ذهنها آماده شد و بعد، مرحله غیبت کامل آغاز گردید. همچنین امکان ارتباط نایبان
خاص با امام در دوران غیبت صغرى، و نیز شرفیابى برخى از شیعیان به محضر آن حضرت در
این دوره، مسئله ولادت و حیات آن حضرت را بیشتر تثبیت کرد.
با سپرى
شدن دوره غیبت صغرى، غیبت کبرى و دراز مدّت امام آغاز گردید که تاکنون نیز ادامه
دارد و پس از این نیز تا زمانى که خداوند اذن ظهور و قیام به آن حضرت بدهد، ادامه
خواهد داشت.
غیبت دو
گانه امام دوازدهم، سالها پیش از تولد او توسط امامان قبلى، پیشگویى شده و از همان
زمان توسط راویان و محدثان، حفظ و نقل و در کتابهاى حدیث ضبط شده است که به عنوان
نمونه به نقل چند حدیث در این زمینه اکتفا مىکنیم:
1 - امیر
مؤمنان - علیه السلام - فرمود:
(امام) غایب
ما، دو غیبت خواهد داشت که یکى طولانىتر از دیگرى خواهد بود. در دوران غیبت او،
تنها کسانى در اعتقاد به امامتش پایدار مىمانند که داراى یقینى استوار و معرفتى
کامل باشند.
2 - امام
باقر - علیه السلام - فرمود
(امام)
قائم دو غیبت خواهد داشت که در یکى از آن دو: خواهند گفت: او مرده است...
3 - ابوبصیر
مىگوید، به امام صادق - علیه السلام - عرض کردم: امام باقر مىفرمود: قائم آل
محمد (ص) دو غیبت خواهد داشت که یکى طولانىتر از دیگرى خواهد بود.
امام صادق
- علیه السلام - فرمود: بلى، چنین است...
4 - حضرت
صادق - علیه السلام - فرمود:
امام قائم
دو غیبت خواهد داشت: یکى کوتاه مدّت و دیگرى دراز مدّت...
سیر تاریخ،
صحت این پیشگوییها را تأیید کرد و همچنانکه پیشوایان قبلى فرموده بودند، غیبتهاى
دو گانه امام عینیت یافت.
نواب خاص
نایبان
خاص حضرت مهدى در دوران غیبت صغرى، چهار تن از اصحاب با سابقه امامان پیشین و از
علماى پارسا و بزرگ شیعه بودند که «نوّاب اربعه» نامیده شدهاند. اینان به ترتیب
زمانى عبارت بودند از:
1 - ابو
عَمرو عثمان بن سعید عَمرى،
2 - ابو
جعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمرى،
3 -
ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى،
4 - ابو
الحسن على بن محمد سَمَرى.
البته
امام زمان - علیه السلام - وکلاى دیگرى نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، کوفه،
اهواز، همدان، قم، رى آذربایجان، نیشابور و... داشت که یا به وسیله این چهار نفر،
که در رأس سلسله مراتب وکلاى امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت
مىرساندند و از سوى امام در مورد آنان
«توقیع» هایى صادر مىشده است. و یا - آن گونه که بعضى از محققان احتمال
دادهاند - سفارت و وکالت این چهار نفر، وکالتى عامّ و مطلق بوده ولى دیگران در
موارد خاصى وکالت و نیابت داشتهاند . مانند:
محمد بن
جعفر اسدى، احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابراهیم بن محمد همدانى، احمد بن حمزة بن الیسع
، محمد بن ابراهیم بن مهزیار ، حاجز بن یزید، محمد بن صالح ، ابو هاشم داود بن
قاسم جعفرى، محمد بن على بن بلال، عمر اهوازى، و ابو محمد و جنائى .
1 - ابو
عَمرو عثمان بن سعید عَمرى
عثمان بن
سعید از قبیله بنى اسد بود و به مناسبت سکونت در شهر سامرّأ، «عسکرى» نیز نامیده
مىشد. در محافل شیعه از او به نام «سمّان» (= روغن فروش) یاد مىشد، زیرا به
منظور استتار فعالیتهاى سیاسى، روغن فروشى مىکرد و اموال متعلق به امام را، که شیعیان
به وى تحویل مىدادند، در ظرفهاى روغن قرار داده به محضر امام عسکرى مىرساند. او
مورد اعتماد و احترام عموم شیعیان بود. گفتنى است که عثمان بن سعید قبلاً نیز از وکلا و
یاران مورد اعتماد حضرت هادى و حضرت عسکرى - علیهما السلام - بوده است. «احمد بن
اسحاق» که خود از بزرگان شیعه مىباشد، مىگوید:
روزى به
محضر امام هادى رسیدم و عرض کردم: من گاهى غایب و گاهى (در اینجا) حاضر و وقتى هم
که حاضرم همیشه نمىتوانم به حضر شما برسم. سخن چه کسى را بپذیرم و از چه کسى
فرمان ببرم؟
امام
فرمود: «این ابو عَمرو (عثمان بن سعید عَمرى)، فردى امین و مورد اطمینان من است،
آنچه به شما بگوید، از جانب من مىگوید و آنچه به شما برساند، از طرف من
مىرساند».
احمد بن
اسحاق مىگوید: پس از رحلت امام هادى - علیه السلام - روزى به حضور امام عسکرى -
علیه السلام - شرفیاب شدم و همان سؤال را تکرار کردم.
حضرت
مانند پدرش فرمود: این ابو عَمرو مورد اعتماد و اطمینان امام پیشین، و نیز طرف اطمینان
من در زندگى و پس از مرگ من است. آنچه به شما بگوید از جانب من مىگوید و آنچه به
شما برساند از طرف من مىرساند.
پس از
رحلت امام عسکرى، مراسم تغسیل و تکفین و خاکسپارى آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعدى
انجام داد.(40) نیز همو بود که روزى در حضور جمعى از شیعیان به فرمان امام عسکرى -
علیه السلام - و به نمایندگى از طرف آن حضرت، اموالى را که گروهى از شیعیان یمن
اورده بودند، از آنان تحویل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنى بر اینکه با
این اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعید افزایش یافته است،
فرمود: گواه باشید که عثمان بن سعید وکیل من است، و پسرش محمد نیز، وکیل پسرم مهدى
خواهد بود. (41) همچنین، در پایان دیدار چهل نفر از شیعیان با حضرت مهدى که شرح آن
در اوائل این بخش گذشت - حضرت خطاب به حاضران فرمود:
آنچه
عثمان (بن سعید) مىگوید، از او بپذیرید، مطیع فرمان او باشید، سخنان او را بپذیرید،
او نماینده امام شماست و اختیار با اوست.
تاریخ
وفات عثمان بن سعید روشن نیست. برخى احتمال دادهاند او بین سالهاى 260 - 267 در
گذشته باشد و برخى دیگر فوت او را در سال 280 دانستهاند.
2 - محمد
بن عثمان بن سعید عَمرى
محمد بن
عثمان نیز همچون پدر، از بزرگان شیعه و از نظر تقوا و عدالت و بزرگوارى مورد قبول
و احترام شیعیان (44) و از یاران مورد اعتماد امام عسکرى - علیه السلام - بود،
چنانکه حضرت در پاسخ شؤال «احمد بن اسحاق» که به چه کسى مراجعه کند؟ فرمود: عَمرى
(عثمان بن سعید)، و پسرش، هر دو، امین و مورد اعتماد هستند، آنچه به تو برسانند،
از جانب من مىرسانند، و آنچه به تو بگویند از طرف من مىگویند. سخنان آنان را
بشنو از آنان پیروى کن، زیرا این دو تن مورد اعتماد و امین منند.
پس از
درگذشت عثمان، از جانب امام غایب توقیعى مبنى بر تسلیت وفات او و اعلام نیابت
فرزندش «محمد» صادر شد.
«عبد الله
بن جعفر حِمیرى» مىگوید: وقتى که عثمان بن سعید در گذشت، نامهاى با هما خطى که
قبلاً امام با آن با ما مکاتبه مىکرد، براى ما آمد که در آن ابو جعفر (محمد بن
عثمان بن سعید) به جاى پدر منصوب شده بود.
همچنین
اما، ضمن توقیعى در پاسخ سؤالات «اسحاق بن یعقوب»، چنین نوشت: خداوند از عثمان بن
سعید و پدرش، که قبلاً مىزیست، راضى و خشنود باشد. او مورد وثوق و اعتماد من، و
نوشته او نوشته من است.
ابو جعفر
تألیفاتى در فقه داشته است که پس از وفاتش، به دست حسین بن روح، سومین نایب امام
(و یا به دست ابو الحسن سمرى، نایب چهارم) رسیده است.
محمد بن
عثمان، حدود چهل سال عهده دار سفارت و وکالت امام زمان بود و در طول این مدّت،
وکلاى محلّى و منطقهاى را سازماندهى و بر فعالیتشان نظارت مىکرد و به اداره امور
شیعیان اشتغال داشت. توقیعهاى متعددى از ناحیه امام صادر، و توسط او به دیگران رسید.
او سرانجام در سال 304 یا 305 درگذشت.
او پیش از
مرگ، از تاریخ وفات خود خبر داد، و دقیقاً در همان تاریخى که گفته بود، در گذشت.
3 - ابو
القاسم حسین بن روح نوبختى
در روزهاى
آخر عمر ابو جعفر، گروهى از بزرگان شیعه نزد او رفتند. او گفت: چنانچه از دنیا
رفتم، به امر امام، جنشین من و نایب امام «ابو القاسم حسین بن روح نوبختى» خواهد
بود. به او مراجعه کنید و در کارهایتان به او اعتماد نمایید.
حسین بن
روح، از دستیاران نزدیک نایب دوم بود و عَمرى از مدتها پیش، براى تثبیت امر نیابت
او زمینه سازى مىکرد و شیعیان را جهت تحویل اموال، به او ارجاع مىداد و او، رابط
بین عثمان بن سعید و شیعیان بود.
حسین بن
روح، کتابى در فقه شیعه به نام «التأدیب» تألیف کرده بود. آن را جهت اظهار نظر،
نزد فقهاى قم فرستاد. آنان پس از بررسى، در پاسخ نوشتند، جز در یک مسئله، همگى
مطابق فتاواى فقهاى شیعه است. بعضى از
معاصرین او، عقل و هوش و درایت وى را تحسین کرده و مىگفتند: به تصدیق موافق و
مخالف، حسین بن روح از عاقلترین مردم روزگار است. نوبختى در دوران حکومت «مقتدر»، خلیفه عباسى، به
خدت پنج سال به زندان افتاد و در سال 317 آزاد شد. و سرانجام، بعد از بیست و یک سال فعالیت و
سفارت، در سال 326 چشم از جهان فرو بست.
4 - ابو
الحسن على بن محمد سَمَرى
به فرمان
امام عصر (ع) وبا وصیت و معرفى نوبختى، پس از حسین بن روح، على بن محمد سمرى منصب
نیابت خاص و اداره امور شیعیان را عهده دار گردید.
سمرى از
اصحاب و یاران امام عسکرى - علیه السلام - بوده است. او تا سال 329 که دیده از
جهان فرو بست، مسئولیت نیابت و وکالت خاص را به عهده داشت. چند روز پیش از وفات او
توقیعى از ناحیه امام به این مضمون خطاب به وى صادر شد:
اى على بن
محمد سمرى! خداوند در سوک فقدان تو پاداشى بزرگ به برادرانت عطا کند. تو تا شش روز
دیگر از دنیا خواهى رفت. کارهایت را مرتب کن و هیچ کس را به جانشینى خویش مگمار.
دوران غیبت کامل فرا رسیده است و من جز با اجازه خداوند متعال ظهور نخواهم کرد و
ظهور من پس از گذشت مدتى طولانى و قساوت دلها و پر شدن زمین ازستم خواهد بود.
افرادى نزد شیعیان من مدّعى مشاهده من (ارتباط با من به عنوان نایب خاص) خواهند
شد. آگاه باشید که هر کس پیش از خروج «سفیانى» و «صیحه آسمانى» چنین ادعایى بکند، دروغگو و افترا زننده است و
هیچ حرکت و نیرویى جز به خداوند عظیم نیست.
در ششمین
روز پس از صدور توقیع، ابو الحسن سمرى از دنیا رفت. پیش از مرگش از وى پرسیدند: نایب
بعد از تو کیست؟ پاسخ داد: اجازه ندارم کسى را معرفى کنم.
با در
گذشت ابو الحسن سمرى دوره جدیدى در تاریخ شیعه آغاز گردید که به دوران غیبت کبرى
معروف است و ما در صفحات آینده پیرامون آن بحث خواهیم کرد.
وظایف و
فعالیتهاى اساسى نوّاب خاص
انتخاب
نواب خاص از سوى امام دوزدهم، در واقع ادامه و توسعه فعالیت شبکه ارتباطى «وکالت»
بود که گفتیم از زمان پیشواى نهم به صورت فعّال در آمده، و در زمان امام هادى و
امام عسکرى - علیهما السلام - گسترش چشمگیرى یافته بود، و اینک در زمان امام قائم
به اوج رسیده بود. وظایف و فعالیتهاى اساسى نوّاب خاص را مىتوان در چند مورد زیر
خلاصه کرد:
الف -
پنهان داشتن نام و مکان امام
گرچه
امکارؤیت حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - در دوران غیبت صغرى براى نوّاب خاص و
برخى از شیعیان وجود داشت و گهگاه دیدارهایى صورت مىگرفت امّا به دلیل مشکلات سیاسى، هر یک از نواب
اربعه در زمان خود موظف بودند از بردن نام حضرت و افشاى محل او در سطح عمومى
خوددارى ورزند. زیرا در غیر این صورت، جان امام از سوى حکومت وقت به خطر مىافتاد.
این سیاست استتار و پنهانکارى، دقیقاً بر اساس دستور و راهنمایى خود امام صورت
مىگرفت. چنانکه روزى ابتدأاو بدون اینکه سؤالى از حضرت در این باره شده باشد، توقیعى
به این مضمون خطاب به محمد بن عثمان (سفیر دوم) صادر شد:
کسانى که
از اسم (من) مىپرسند، باید بدانند اگر سکوت کنندبهشت، و اگر حرفى بزنند جهنم (در
انتظار آنان) است. چه، اینان اگر بر اسم واقف شوند، آن را فاش مىسازند و اگر از
مکان آگاه شوند، آن را نشان میدهند.
همچنین
روزى عبید الله بن جعفر حمیرى و احمد بن اسحق اشعرى، که هر دو از بزرگان اصحاب
امامان و از شیعیان برجسته و صمیمى بودند، در دیدارى که با عثمان بن سعید (سفیر
اوّل) داشتند از وى پرسیدند: آیا جانشین امام عسکرى - علیه السلام - را دیده است؟
وى پاسخ مثبت داد. از نام آن حضرت پرسش کردند، وى از گفتن آن خوددارى کرد و گفت:
بر شما
حرام است که در این باره پرسش کنید، و من این سخن را از پیش خود نمىگویم - چه اختیارى
ندارم که حلالى را حرام یا حرامى را حلال کنم - بلکه این، به دستور خود اوست، زیرا
حکومت (عباسى) بر این باور است که امام عسکرى در گذشته و فرزندى از خود باقى
نگذاشته است، و به همین دلیل نیز ارثیه او را بین کسانى تقسیم کردند که وارث آن
حضرت نبودند (جعفر کذاب و مادر حضرت عسکرى) و این موضوع با صبر و سکوت امام روبرو
گردید، و اینک کسى جرأت ندارد با خانواده او ارتباط برقرار کند یا چیزى از آنها
بپرسد، و اگر اسم امام فاش شود مورد تعقیب قرار مىگیرد. زینهار! زینهار! خدا را
در نظر بگیرید و از این بحثها خوددارى کنید.
در زمان نیابت
ابوالقاسم حسین بن روح، از ابوسهل نوبختى که از بزرگان شیعیان بود، سؤاتل کردند که
چگونه تو، به این سِمَت انتخاب نشدى و حسین بن روح انتاب شد؟ وى پاسخ داد:
آنان که
او را به این مقام برگزیدهاند، خود داناترند. کار من، بر خورد و مناظره با
مخالفان و دشمنان است. اگر من همانند حسى نبن روح مکان امام را مىدانستم، شاید
اگر در فشار قرار مىگرفتم، محل او را نشان مىدادم، ولى اگر اما زیر عباى ابو
القاسم پنهان شود، چنانچه او را قطعه قطعه هم کنند، هرگز لباس خود را کنار
نمىزند!
ب -
سازماندهى وکلا
چنانکه
گفتیم نمایندگان و وکلاى محلى امام در عصر غیبت - با اختیارات گوناگون و حزههاى
فعالیت متفاوتى که داشتند - در مناطق تمرکز شیعیان مستقر بودند و هر چند در زمان پیشواى
دهم و یازدهم این دسته از وکلا معمولاً توسط وکیل اوّل با امام تماس مىگرفتند،
امّا در هر حال امکان ارتباط مستقیم با خود امام نیز براى آنان وجود داشت، ولى در
عصر غیبت صغرى امکان ارتباط مستقیم کلاً قطع گردید و وکلاى فرعى و منطهاى امام در
بلاد مختلف که اسامى گروهى از آنان قبلاً گذشت - ناگزیر منحصراً زیر نظر نایب خاصّ، انجام وظیفه
مىکردند و نامهها و سؤالات و وجوه شرعى شیعیان را توسط نایب خاص به محضر امام غایب
مىرساندند. چنانکه قبلاً اشاره کردمى، در زمان سفارت ابو جعفر محمد بن عثمان،
تنها در بغداد حدود ده نفر زیر نظر او فعالیت مىکردند.
نوّاب
خاصّ، در مقابل دریافت وجوه و اموال، قبض نمىدادند ولى شیعیان از وکلاى دیگر قبض
مطالبه مىکردند. بنا به نقل شیخ طوسى، در اواخر عمر محمد بن عثمان، شخصى به توصیه
او، اموال مربوط به امام را به حسین بن روح مىپرداخت، و از او قبض مطالبه مىکرد.
به دنبال شکوه حسین بن روح از این بابت، محمد بن عثمان دستور داد که از وى قبض
مطالبه نشود و افزود: هر چه به دست ابو القاسم برسد، به دست من رسیده است.
ج - اخذ و
توزیع اموال متعلق به امام
نوآب خاص
امام، هر کدام در دوران سفارت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را که شیعیان
مستقیماً یا توسط وکلاى محلى مىپرداختند، تحویل مىگرفتند و به هر طریقى که ممکن
بود به امام مىرساندند، یا در مواردى که امام دستور مىداد مصرف مىکردند.
در روزهاى
شهادت امام عسکرى - علیه السلام - گروهى از شیعیان قم و بعضى دیگر از مناطق ایران
وارد سامرأ شدند و در آنجا از در گذشت امام آگاه گشتند. این گروه، اموالى را از
طرف شیعیان مناطق خود آورده بودند تا تحویل امام بدهند و وقتى از جانشین امام
عسکرى پرسش کردند، بعضیها جعفر (کذاب)، برادر امام، را نشان دادند. آنان طبق روال
معمول، نشانى و خصوصیات پولها و اموال را از جعفر پرسیدند تا معلو شود که وى داراى
علم امامت است یا خیر؟ وقتى که جعفر از پاسخ درماند، از تحویل اموال به وى خوددارى
کردند و ناگزیر به عزم بازگشت به وطن، از سامرّأ خارج شدند.
در بیرون
سامرأ، پیک سرّى حضرت بقیة الله - عجل الله تعالى فرجه الشریف - آنان را به محضر
امام راهنمایى کرد و پس از تشرّف به حضور امام، بعد از آنکه حضرت خصوصیات تمامى
پولها و امول را بیان فرمود، اموال را تحویل ایشان دادند. آنگاه امام فرمود:
بعد از این
چیزى به سامرأ نیاورید. من شخصى را در بغداد معین مىکنم، اموال را به او مىدهید
و توقیع توسط او صادر مىگردد. از آن به بعد بود که امام، عثمان سعید را به نیابت
خاص منصوب کرد و او در بغداد وظایف خود را آغاز کرد.
د - پاسخگویى
به سؤالات فقهى و مشکلات عقیدتى
حوزه فعالیت
نواب اربعه تنها به مواردى که شمردیم محدود نمىشد، بلکه دایره فعالیت آنها شامل
پاسخگویى به همه گونه سؤالات فقهى و شرعى، حل مشکلات عقیدتى و نیز میارزه علمى با
شبهاتى مىشد که مخالفان مطرح مىکردند و از این راه در تضعیف عقاید و پریشانى
فکرى شیعیان مىکوشیدند.
نواب
خاصّ، این وظایف را با استفاده از آموزشهاى امام و دانش بسیار بالایى که داشتند،
به بهترین وجهى انجام مىدادند. نگاهى گذرا به کارنامه سفارت این چهار شخصیت بزگر،
ابعاد گسترده کوششها و موفقیهاى آنان را در این زمینه نشان میدهد.
آنان از یک
سو، وسوسههاى مربوط به انکار وجود امام را، از راههاى گوناگون خنثى مىکردند و در
این راستا، گاه ناگزیر، پرده از دیدارهاى سرّى خود را امام بر مىداشتند و گاهى نیز توقیعى از سوى حضرت در این باره
صادر مىشد و امام در دفع شبهات مزبور به کمک آنان مىشتافت.
از سوى دیگر،
سؤالات فقهى و شرعى شیعیان را به عرض امام رسانده پاسخ آنها را مىگرفتند و به
مردم ابلاغ مىکردند. به عنوان نمونه، مىتوان از توقیعى نام برد که توسط محمد بن
عثمان صادر شده و طى آن به پرسشهاى «اسحاق بن یعقوب» در زمینههاى گوناگون پاسخ
داده شده است. همچنین مىتوان توقیع مفصلى یاد کرد که در پاسخ به سؤالات نماینده
مردم قم، «محمد بن عبدالله بن جعفر حمیرى»، صادر گردید.
از این
گذشته، گاه، نواب خاصّ، مناظراتى با مخالفان انجام داده و آنان را محکوم مىساختند
و تأکید مىکردند که این پاسخها را از امام آموختهاند. چنانکه حسین بن روح، در یک
مجلس مناره، پاسخ شخصى را که شبههاى در مورد شهادت امام حسین - علیه السلام -
مطرح کرده بود، به صورت گسترده بیان نمود و فرداى آن روز با اشارهبه پاسخ مزبور،
به یکى از شیعیان - که فکر مىکرد پاسخها تراوش فکرى خود اوست - اظهار داشت: اگر
از آسمان سقوط کنم و طعمه مرغان هوا شرم یا باد تندى مرا به محل درورى پرتاب کند،
در نظرم بهتر از این است که در دین خدا رأى و نظریه شخصى خود را اظهار کنم. مطالبى
که دیروز شنیدى از حجت خدا شنیده شده است.
همچینین
وى در پاسخ پرسش یکى از متکلّمان وقت در مورد عامل شهادت امام موسى بن جعفر - علیه
السلام - و اینکه آیا پیشوایان معصوم همه، با شمشیر یا با مسمومیت در گذشتهاند و
نیز راز برترى حضرت فاطمه - علیها السلام - نسبت به دختران دیگر پیامبر اسلام (ص)،
توضیحات روشن و قانع کنندهاى داد که تحسین دانشمند مزبور را بر انگیخت و گفت: در
این باره پاسخى از این بهتر و کوتاهتر از کسى نشنیدهام.
ه- مبارزه
با مدّعیان دروغین نیابت
مبارزه با
غلات و مدّعیان دروغین بابیت و نیابت و وکالت و افشاى ادعاهاى باطل آنان را نیز باید
به فعالیتهاى نواب اربعه افزود. چنانکه درسیره امام هادى توضیح دادیم، گروهى از
افراد منحرف و جاه طلب با طرح مطالب بى اساس از قبیل ربوبیت والوهیت ائمه، مقاماتى
براى خود ادعا مىکردند و به نام امام از مردم خمس یا وجوه دیگر را مىگرفتند و این
موضوع موجبات بد نامى شیعه را فراهم ساخته و مشکلاتى براى ائمه ایجاد مىکرد.
در عصر غیبت
صغرى، علاوه بر اینها، افراد دیگرى پیدا شدند که به دروغ مدعى سفارت و نیابت خاص
امام بودند و در اموال متعلق به امام تصرفات بیمورد نموده و در مسائل فقهى و
اعتقادى، سخنان گمراه کننده بر زبان مىراندند. اینجابود که نواب خاصّ، با رهنمود
امام، به مقابله با آنان بر مىخاستند و گاه رد طرد و لعن آنان از ناحیه حضرت، توقیع
صادر میشد.
ابو محمد
شریعى، محمد بن نصیر نمیرى، احمد هلال کرخى، ابو طاهر محمد بن على بن بلال، حسین
بن منصور حلاّج و محمد بن على شلمغانى از این گروه بودند.
شلمغانى
قبلاً از فقهاى شیعه شمرده میشد و حتى کتابى به نام «تکلیف» نوشته بود، ولى بعدها
به غلوّ و انحراف کشده شد و افکارى کفرآمیز مطرح کرد. از آن جمله، بر روى نظریه
حلول تأکید مىکرد و مىگفت: روحى پیامبر اسلام (ص) در پیکر محمد بن عثمان (سفیر
دوم)، روح امیر مؤمنان - علیه السلام - در کالبد حسین بن روح (نایب خاص سوم) و روح
حضرت فاطمه - علیها السلام - در بدان ام کلثوم، دختر محمد بن عثمان حلول کرده است.
حسین بن
روح، این عقیده را کفر و الحاد معرفى کرده آن را از نوع عقاید مسیحیان در مورد
حضرت مسیح شمرد و او را طرد نمود و افشار افکار باطلش او را در میان قومش رسوا
ساختن. با تو جه به نقش تخریبى شلمغانى بود که در ذیحجه سال سیصد و دوزاده، توقیعى
توسط حسین بن روح در لعن و تکفیر وارتداد او صادر کردید و سر انجام در سال 323
کشته شد.
غیبت کبرى
چنانکه
گفتیم، با در گذشت چهارمین نایب خاص امام دوازدهم، دوران غیبت کبرى آغاز گردید.
در این
دوره، علماى واجد شرائط، از سوى امام زمان نیابت عامّه دارند چنانکه دیدیم، نیابت
خاصّه عبارت از این است که امام، شخص خاصى را با اسم و رسم معرفى کند و نایب خود
قرار دهد، ولى نیابت هر فردى که آن ضابطه با او تطبیق کند، نایب شناخته شود و به نیابت
از امام، در امر دین و دنیا، مرجع شیعیان باشد. امامان معصوم، به ویژه حضرت حجة بن
الحسن المهدى - عجل الله تعالى فرجه - در روایات متعددى این شرائط را بیان فرموده
و مسلمانان را در دوران غیبت کبرى موظف کردهاند که به واجدان شرائط مزبور رجوع
نموده و طبق دستو آنان عمل کنند. پارهاى از این روایات را ذیلاً از نظر خوانندگان
محترم مىگذرانیم:
1 -
«عُمَر بن حنظله» مىگوید: از امام صادق - علیه السلام - پرسیدم: اگر بین دو نفر
از شیعیان بر سر قرض یا ارث اختلافى پیش آید و به حکومت و قضات (وقت) مراجعه کنند
آیا این کار جایز است؟ امام فرمود: هر کس در مورد حق یا باطل به آنان مراجعه کند،
در حقیقت به طاغوت مراجعه کرده و هر چه را به حکم آنان بگیرد، به طور حرام گرفته
است، هز چند حق ثابت او باشد، زیرا آن را به حکم طاغوت گرفته که خداوند امر کرده
است به او کفر ورزند، و انکار کنند، چنانکه مى فرماید: یریدُونَ أن یتَحاکَمُواالَى
الطّاغوتِ وَقَد أُمِرُوا أن یکفُرُوا بِهِ: «مىخواهند طاغوت را به داورى بطلبند
در حالى که به آنان دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند».
پرسیدم:
پس چه باید بکنند؟
فرمود: باید
نگاه کنند ببینند چه کسى از شما حدیث ما را روایت نموده و در حلال و حرام ما نظر
افکنده و صاحب نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است، او را به عنوان حاکم و
صاحب رأى بپذیرند، زیرا من او را حاکم بر شما قرار دادهام. اگر او بر اساس حکم ما
حکم نماید و کسى از او نپذیرد، حکم خدا را سبک شمرده و ما را رد کرده و کسى که ما
را رد کند، خدا را ردّ کرده است و این، به منزله شرک ورزیدن به خداى متعال است...
این فرمان
امام صادق - علیه السلام - یک فرمان کلى و عمومى است و مفاد آن شامل همه فقهاى
واجد شرائط مىشود.
در صورتى
که امام راضى نشود در یک اختلاف جزئى به قضات حکومت طاغوتى مراجعه شود، مسلّماً
راضى نخواهد بود سایر امور مسلمانان زیر نظر ستمگران باشد بلکه اداره این امور را
زیر نظر فقهاى عادل شیعه قرار داده است.
2 - اسحاق
بن یعقوب مىگوید: از محمد بن عثمان (دومین نایب خاص حضرت مهدى) خواستم نامهام را
به پیشگاه امام برساند. در آن نامه مسائل مشکلى که داشتم پرسیده بودم. امام با خط
خود جواب نوشته بود.
از جمله
سؤالاتم این بود که در پیشامدها در عصر غیبت به چه کسى مراجعه کنم در پاسخ این
سؤال فرموده بود:
و امّا در
حوادثى که رخ مىدهد، به راویان احادیث ما مراجعه کنید. آنها حجت من بر شما هستند
و من حجت خدا (بر شما) هستم.
با آنکه
اسحاق بن یعقوب در این نامه در مورد وظیفه خو سؤال کرده، ولى امام به صورت عمومى پاسخ
داده و وظیفه همه شیعیان را معین نموده است.
مهدى (ع)
در منابع شیعه
اخبار و
روایات فراوانى از پیامبر اسلام و هر یک از امامان - علیهم السلام - درباره تولد،
غیبت، ظهور و قیام جهانى و سایر ویژگیهاى حضرت مهدى نقل شده و در واقع سالها پیش
از تولد آن حضرت، خصوصیات و ویژگیهاى او - از قبیل اینکه: او از خاندان پیامبر
(ص)، از فرزندان فاطمه - علیها السلام - و از نسل حسین - علیه السلام - است و با قیام
جهانى خویش زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد - پیشگویى شده است. تعداد این روایات
به حدى فراوان است که درباره کمتر موضوعى از موضوعات اسلامى این اندازه حدیث وارد
شده است.
ما نخست
به تعداد روایات وارد شده از ائمه شیعه درباره حضرت مهدى - علیه السلام - و نیز
اسامى کتبى که علماى این مذهب مستقلاً درباره آن حضرت نوشتهاند اشاره مىکنیم،
سپس روایات رسیده از پیامبر اسلام (ص) از طریق اهل سنت و نیز کتب آنها را در این
باره مورد بررسى قرار مىدهیم:
در اینجا
بى مناسبت نیست یاد آورى کنیم: با آنکه عصر هر یک از ائمه و یژگیهایى داشته و توجه
آن بزرگواران قاعدتاً معطوف به مسائل و موضوعات حادّ روز بوده، امّا در عین حال،
موضوع حضرت مهدى - عج الله تعالى فرجه الشریف - همواره مورد نظر آنان بوده و به
مناسبتهاى گوناگون بیانات و پیشگوییهاى فراوانى نمودهاند که ذیلاً به عنوان نمونه
آمارى اجمالى از احادیثى که از ائمه در این زمینه رسیده از نظر خوانندگان محترم
مىگذرانیم:
1 - امیر
مؤمنان - علیه السلام - 51 حدیث،
2 - امام
حسن - علیه السلام - 5 حدیث،
3 - امام
حسین - علیه السلام - 14 حدیث،
4 - امام
زین العابدین - علیه السلام - 11 حدیث،
5 - امام
باقر - علیه السلام - 63 حدیث،
6 - امام
صادق - علیه السلام - 124 حدیث،
7 - امام
موسى بن جعفر - علیه السلام - 6 حدیث،
8 - امام
رضا - علیه السلام - 19 حدیث،
9 - امام
جواد - علیه السلام - 6 حدیث،
10 - امام
هادى - علیه السلام - 6 حدیث،
11 - امام
حسن عسکرى - علیه السلام - 22 حدیث. (86)(87)
به عنوان
نمونه به نقل چند حدیث اکتفا مىکنیم:
الف - امیر
مؤمنان - علیه السلام - مىفرماید: پیامبر اسلامى فرمود: عمر جهان به پایان
نمىرسد مگر آنکه مردى از نسل حسین امور امّت مرا در دست مىگیرد و دنیا را پر از
عدل مىکند همچنانکه پر از ظلم شده است.
از امیر
مؤمنان - علیه السلام - در «نهج البلاغه» سخنان متعددى در این زمینه نقل شده است. از
آن جمله مىفرماید: دنیا، همچون شتر چموشى که از دوشیدن شیرش جلوگیرى مىکند (و به
سراغ بچهاش مىرود) پس از چموشى، به ما روى مىآورد. خداوند مىفرماید: «ما مىخواهیم
به مستضعفان زمین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم».
ب - حسین
بن على - علیه السلام - مىفرمود:
اگر از
عمر دنیا تنها یک روز باقى مانده باشد، خداوند آن روز را طولانى مىکند تا آنکه
مردى از نسل من قیام مىکند و دنیا را پر از عدل و داد مىکند چنانکه از ظلم و ستم
پر شده است. از رسول خدا شنیدم چنین مىفرمود.
ج - امام
جواد - علیه السلام - به عبد العظیم حسنى - س - فرمود:
قائم ما
همان مهدى منتظّر است که در زمان غیبت باید در انتظارش بود و در زمان ظهور باید
اطاعتش نمود. او سومین فرزند من خواهد بود. سوگند به آن خدایى که محمد را به پیامبرى
برگزید و امامت را ویژه ما خاندان قرار داد، اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى
نمانده باشد، خدا آن روز را طولانى مىگرداند تا مهدى ظاهر شود و زمین را از عدل و
داد پر کند چنانکه از ظلم و ستم پر شده است. خداوند متعال کار وى را یک شبه اصلاح
مىکند، چنانکه کار موسى کلیم الله را در یک شب اصلاح فرمود: او رفت تا براى همسرش
آتش بیاورد اما با منصب نبوت و رسالت برگشت.
امام جواد
سپس فرمود: بهترین اعمال شیعیان ما، انتظار ظهور و قیام اوست.
کتابهایى
که پیش از تولد مهدى (ع) درباره او تألیف شده است
موضوع غیبت
و قیام حضرت مهدى در اسلام به قدرى قطعى و مسلّم بوده که کتابهاى متعددى درباره آن
تألیف شده و تاریخ نگارش بعضى از آنها سالها پیش از تولد حضرت بوده است. مثلاً
0حسن بن محبوب زراد» (م 224)، یکى از محدثان و مصنفان موثق شیعه، کتاب «المشیخ »
را یکصد سال قبل از غیبت کبرى نوشته و اخبار مربوط به غیبت امام مهدى را در آن نقل
کرده است.
مرحوم
طبرسى مىنویسد: محدثان شیعه در زمان امام باقر و امام صدق - علیهما السلام -
اخبار غیبت را در تألیفات خویش آوردهاند.
همچنین
برخى از اصحاب ائمه درباره آن حضرت و قیام او کتاب نوشتهاند، مانند ابراهیم بن
صالح انماطى (از یاران امام باقر)، حسن بن
محمد بن سماعه (از اصحاب امام موسى بن
جعفر - علیهما السلام -)، محمد بن حسن بن جمهور
(از یاران امام رضا - علیه السلام -)، على بن مهزیار (از یاران امام جواد - علیه السلام -) و فضل بن
شاذان نیشابورى (از شاگردان امام رضا و
امام جواد و امام هادى - علیهم السلام -).
مهدى (ع)
درمنابع اهل سنت
چنانکه
قبلاً اشاره کردیم، مهدویت و اعتقاد به وجود مهدى - عجل الله عالى فرجه - و ظهور
او، اختصاص به مذهب تشیع ندارد، بلکه محدثان بزرگ اهل سنت نیز احادیث مربوط به آن
حضرت از از طریق گروه بسیارى از صحابه و تابعین در کتابهاى خویش نقل کردهاند، به
طوریکه گذشته از کتب شیعه، کتب و آثار دیگر مذهب اسلامى (حنفى، شافعى، مالکى و
حنبلى) نیز از روایات نبوى که درباره مهدى و ظهور او رسیده، سرشار است.
بر اساس
پژوهش برخى از محققان بزرگ، محدثان اهل سنت احادیث مربوط به حضرت مهدى را از 33
نفر از صحابه پیامبر اسلام در کتب خود نقل کردهاند ؛ تعداد 106 نفر از مشاهیر
علماى بزرگ اهل سنت، اخبار ظهور امام غایب را در کتابهاى خود آوردهاند ؛ و 32 نفر
از آنان مستقلاً درباره حضرت مهدى کتاب نوشتهاند.
«مسند
احمد حنبل»(متوفاى 241 هجرى) و «صحیح بخارى» (متوفاى 256 هجرى) از جمله کتب مشهور
اهل سنت است که قبل از تولد امام قائم - عجل الله تعالى فرجه - نوشته شده و احادیث
مربوط به آن حضرت در آنها نقل شده است.
از جمله
احادیثى که «احمد حنبل» نقل کرده این حدیث است: پیامبر اسلام (ص) فرمود: «اگر از
عمر جهان جز یک روز باقى نماند، خداوند حتماً در آن روز شخصى از ما - خاندان - را
بر مىانگیزدو او جهان را پر از عدل و داد مىکند همچنانکه پر از ظلم شده باشد.
احادیث
نبوى پیرامون حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - و صفات و علائم ایشان در کتابها و
منابع قدیم اهل سنت به قدرى زیاد است که دانشمندان علم حدیث و حافظان بزرگ سنّى،
احادیث مربوطبه مهدى را «متواتر» دانستهاند.
بر اساس یک
بررسى اجمالى، تعداد 17 نفر از دانشمندان بزرگ اهل سنت، به «متواتر» بودن احادیث
مهدى در کتابهاى خود، تصریح کردهاند (108). علامه «شوکانى» در خصوص اثبات تواتر این
روایات، کتابى به نام «التوضیح فى تواتر ما جأ فى المنتظر والدّجال و المسبح» تألیف
کرده است.
بى مناسبت
نیست در اینجا، به عنوان نمونه، سخنان چند تن از مشاهیر علماى سنّى را در این زمینه
از نظر خوانندگان محترم بگذارانیم:
1 -
«شوکانى» در کتاب یاد شده، پس از نقل احادیث مربوط به حضرت مهدى مىگوید: همه احادیثى
که آوردیم، به حدّ تواتر مىرسد، چنانکه بر مطلّعان پوشیده نیست. بنابر این با
توجه به همه احادیثى که نقل کردیم، مسلّم شد که احادیث منقول درباره مهدى منتظر،
متواتر است... آنچه گفته شد براى کسانیکه ذرهاى ایمان و اندکى انصاف دارند، کافى
به نظر مىرسد!
2 - حافظ ابو عبد الله گنجى شافعى (متوفاى 658 ه'. ق) در
کتاب «البیان فى أخبار صاحب الزمان» (باب 11) مىگوید:
«احدیث پیامبر
اکرم (ص) درباره مهدى، به دلیل راویان بسیارى که دارد، به حدّ تواتر رسیده است».
3 - حافظ
مشهور «ابن حجر عسقلانى شافعى» (متوفاى 852 ه'. ق) در کتاب «فتح البارى99 که در
شرح «صحیح بخارى» نوشته است، مىگوید:
«احادیث
متواترى وجود دارد حاکى از اینکه: مهدى، از این امّت است و عیسى - علیه السلام -
از آسمان فرود آمده و پشت سر وى نماز خواهد گزارد».
4 - «مؤمن
شبلنجى» مىنویسد:
«اخبار
متواترى از پیامبر رسیده که نشان مىدهد مهدى از خاندان اوست و او زمین را پر از
عدل و داد مىکند»
5 - «شیخ
محمد صبّان» مىنویسد:
«اخبار
متواترى از پیامبر نقل شده مبنى بر اینکه مهدى (سرانجام) قیام مىکند و اینکه او
از خاندان پیامبر است و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد...».
6 - شیخ
منصور على ناصف، از علماى بزرگ و معاصر «الأزهر» و مؤلف کتاب «التاج الجامع
للأُصول» ، مىنویسد:
در میان
دانشمندان گذشته و امروز مشهور است که در آخر الزمان به حتم و یقیم مردى از اهل بیت
پیامبر که نام او مهدى است، ظهور خواهد کرد. او بر همه کشورهاى اسلامى تسلّط خواهد
یافت. مسلمانان، همه پیرو او خواهند شد، او در میان آنان به عدالت رفتار مىکند، و
دین را قوّ مىبخشد. آنگاه دجّال پیدا مىشود. عیساى مسیح از آسمان فرود مىآید و
دجّال را مىکشد، یا با مهدى در کشتن دجّال همکارى مىکند.
سخنان و
احادیث پیامبر را درباره مهدى، جماعتى از نیکان اصحاب پیامبر روایت کردهاند.
محدّثان بزرگى مانند: ابو داود، ترمذى، ابن ماجه، طبرانى، ابو یعلى، بزّاز، امام
احمد حنبل و حاکم نیشابورى آن احادیث را در کتابهاى خود نقل کردهاند.
ابن ابى
الحدید یکى از متتبعترین علماى اهل سنت، در این زمنیه مىنویسد:
«تمامى
فرق اسلامى، اتفاق نظر دارند که عمر دنیا و تکلیف (بشر به اجرا احکام الهى)، پایان
نمىپذیرد مگر پس از ظهور مهدى».
سیماى
حکومت مهدى در آینه قرآن
قرآن کریم
در زمینه ظهور و قیام حضرت مهدى - مانند بسیارى از زمینههاى دیگر - بدون انیکه
وارد جزئیات شود، به صورت کلى و اصولى بحث کرده است؛ یعین از تشکیل حکومت عدل
جهانى، و پیروزى کامل و نهائى صالحان در روى زمین سخن گفته است. این گونه آیات را
مفسران اسلامى، به استناد مدارک حدیثى و تفسیرى، مربوط به حضرت مهدى و ظهور و قیام
او دانستهاند. ما از مجموع آیات قرآنى که دانشمندان آنها را ناظر به این موضوع
دانستهاند. و صراحت بیشترى دراند، جهت رعایت اختصار، سه ایه را مورد بررسى قرار
مىدهیم:
1 -
وَلقَد کتبنا فِى الزّبُورِ مِن بَعدِ الذّکرِ أنّ الأرضَ یرِثُها عِبادِىََ
الصّالِحُونَ «ما، در (کتاب) زبور پس از
تورات نوشتهایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد».
در توضیح
معناى این آیه یاد آورى مىکنیم که: «ذکر» در اصل به معناى هر چیزى است که مایه
تذکر و یاد آورى باشد ولى در آیه یاد شده به کتاب آسمانى حضرت موسى - علیه السلام
- یعنى «تورات» تفسیر گردیده است به قرینه اینکه قبل از زبور معرفى شده است.
طبق تفسیر
دیگرى، «ذکر» اشاره به قرآن مجید است زیرا که در خود آیات قران این عنوان به قرآن
گفته شده است: اّن هُوَ اّلاّ ذِکرٌ لِلعالَمین (تکویر / 27) بنابراین، کلمه «من
بعد» به معناى «علاوه بر» بوده و معناى آیه چنین خواهد بود: ما، علاوه بر قرآن، در
زبور نوشتهایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.
مرحوم شیخ
مفید در آغاز فصل مربوط به حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه -، به این آیه و آیه
بعدى که نقل مىکنیم، استناد کرده است.
در تفسیر
این آیه از امام باقر - علیه السلام - نقل شده است که فرمود: این بندگان صالح،
همان یاران مهدى در آخر الزمانند.
مفسر
برجسته قرآن، مرحوم «طبرسى» در تفسیر آیه مزبور پس از نقل حدیث یاد شده مىگوید:
حدیثى که
شیعه و سنى از پیامبر اسلام(ص)نقل کردهاند، بر این موضوع دلالت دارد: «اگر از عمر
دنیا جز یک روز باقى نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مىگرداند تا مردى
صالح از خاندان مرا بر انگیزد و او جهان را پر از عدل و داد کند همان گونه که از
ظلم و جور پر شده باشد».
اشاره
قرآن به پیشگویى حکومت بندگان شایسته خداوند در روى زمین در کتاب تورات و زبور،
نشان مىدهد که این موضوع از چنان اهمیتى برخوردار است که در کتب آسمانى پیامبران
پیشین یکى پس از دیگرى مطرح مىشده است.
جالب توجه
این است که عین این موضوع در کتاب «مزامیر داود» که امروز جز کتب عهد قدیم (تورات)
است و مجموعهاى از مناجاتها و نیایشها و اندرزهاى داود پیامبر - علیه السلام -
است، به تعبیرهاى گوناگون به چشم مىخورد.از جمله در مزمور 37 میخوانیم:
«... شریران
منقطع میشوند، اما متوکلانِ به خداوند وارث زمین خواهند شد، و حال اندک است که شریر
نیست مىشود که هر چند مکانش را استفسار نمایى ناپیدا خواهد بود اما متواضعان وارث
زمین شده از کثرت سلامتى متلذذ خواهند شد».
همچنین در
همان مزمور چنین مىخوانیم:
«...
متبرکان (خداوند) وارث زمین خواهند شد، اما ملعونان وى منقطع خواهند شد».
2 - وَنُریدُ
أن نَمُنّ عَلَى الّذینَ استُضعِفُوا فِى الأرضِ ... «وارد کردهایم که بر
مستضعفان زمین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان (زمین) قرار دهیم».
چنانکه در
بخش «مهدى در منابع شیعه» نقل کردیم، امیر مؤمنان - علیه السلام - پس از پیشگویى
بازگشت و گرایش (مردم) جهان به سوى خاندان وحى، این آیه را تلاوت فرمود.
«محمد بن
جعفر»، یکى از علویان، در زمان مأمون بر ضد خلافت عباسى قیام کرد. او مىگوید:
روزى شرح گرفتاریها و فشارهایى را که با آنها روبرو هستیم، براى مالک بن انس نقل
کردم. او گفت: صبر کن تا تأویل آیه: وَنُریدُ أن نَمُنّ عَلَى الّذین... آشکار
گردد.
3 -
وَعَدَ اللهُ الّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیستَخلِفَنّهُم فِى
الأرضِ کَمَا استَخلَفَ الّذین مِن قَبلِهِم وَلَیمَکّنَنّ لَهُم دینَهُمُ الّذِى
ارتَضى لَهُم وَلیبَدِلَنّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً یعبُدُونَنى لایشرِکُونَ
بِى شَیئاً....
«خداوند
به کسانى از شما که ایمان آورده و اعمال صالح انام دادهاند، وعده داده است که
حتماً آنان را خلیفه روى زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را خلافت روى زمین
بخشید؛ و دین و آیینى را که خود براى آنان پسندیده استقرار خواهد بخشید و بیم و
ترس آنان را به ایمنى و آرامش مبدّل خواهد ساخت (آنچنانکه) مرا مىپرستند و چیزى
را براى من شریک قرار نمىدهند...».
مرحوم
«طبرسى» در تفسیر این آیه میگوید:
از خاندان
پیامبر روایت شده است که این آیه درباره آل محمد (ص) نازل شده است. «عیاشى» از
حضرت على بن الحسین - علیه السلام - روایت کرده است که این آیه را خواند و فرمود:
به خدا سوگند آنان شیعیان ما خاندان پیامبر هستند. خداوند این کار را در حق آنان
به دست مردى از ما به انجا مىرساند و او مهدى این امت است. او همان کسى است که پیامبر(ص)درباره
او فرمود:
«اگر از
عمر دنیا جز یک روز باقى نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مىگرداند تا مردى
از خاندان من حاکم جهان گردد. اسم او اسم من (محمد) است، او زمین را از عدل و داد
پر مىسازد همان گونهکه از ظلم و جور پر شده باشد».
«طبرسى»
مىافزاید: این معنا در تفسیر آیه مزبور از امام باقر - علیه السلام - و امام صادق
- علیه السلام - نیز روایت شده است.
فواید
وجود امام در دوران غیبت
اینک که
بحث ما پیرامون حضرت مهدى به اینجا رسید، مناسب است که به یکى از شایعترین پرسشها
پیرامون آن حضرت پاسخ گوییم، و آن این است که: فایده وجود امام در عصر غیبت چیست؟
به تعبیر دیگر: زندگى امام در دوران غیبت یک زندگى خصوصى است نه یک زندگى اجتماعى
در نقش یک پیشوا. بنابرانى وجود مقدس او چه اثر عمومى براى مردم مىتواند داشته
باشد و مردم چه نوع بهرهاى مىتوانند از او ببرند؟
البته باید
توجه داشته باشیم که غایب بودن امام هرگز به این معنا نیست که وجود آن حضرت به یک
روح نامرئى یا امواج ناپیدا و رؤیایى و امثال اینها تبدیل شده است! بلکه وى یک
زندگى طبیعى عینى و خارجى دادر، منتها با عمرى طولانى. آن حضرت در میان مردم و در
دل جامعهها رفت و آمد دارد و در نقاط مختلف زندگى مىکند ولى به صورت ناشناس. و
فرق بسیار است بین «نامرئى» و «ناشناس». (157) امام صادق - علیه السلام -
مىفرمود: مردم امام خود را گم مىکنند. او در موسم حج حاضر مىشود و مردم را مىبیند
ولى آنان او را نمبینند.
خورشید
پنهان
در پاسخ
سؤال یاد شده یاد آورى کنیم که این سؤال تازگى نداشته و تنها در عصر ما مطرح نشده
است، بلکه از روایات اسلامى بر مىآید که حتى پیش از تولد حضرت مهدى - علیه السلام
- نیز این سؤال مطرح بوده و هنگامى که پیامبر اسلامى و ائمه پیشین - علیهم السلام
- از مهدى و غیبت طولانى آن حضرت سخن به میان مىآوردند، با چنین سؤالى روبرو
مىشدند و به آن پاسخ مىگفتند. به عنوان نمونه:
1 - پیامبر
اسلام در پاسخ این پرسش که آیا شیعه در زمان غیبت، از وجود قائم فایدهاى مىبرد؟
فرمود: بلى، سوگند به پروردگارى که مرا به پیامبرى بر انگیخت، در دوران غیبتش از
او نفع مىبرند و از نو ولایتش بهره مىگیرند، همان گونه که از خورشید به هنگام
قرار گرفتن در پشت ابرها استفاده مىکنند.
2 - امام
صادق - علیه السلام - فرمود: از روزى که خداوند حضرت آدم را آفریده تا روز رستاخیز،
زمین هیچگاه خالى از حجت نبوده و نخواهد بود، یا حجت ظاهر و آشکار و یا غایب و
پنهان، و اگر حجت خدا نباشد، خدا ستایش نمىشود.
راوى پرسید:
مردم چگونه از امام غایب و پنهان استفاده مىکنند؟ حضرت فرمود: آنچنانکه از خورشید
پشت ابر استفاده میکنند.
3 - خود
حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - نیز روى این معنا تکیه کرده است. در توقیعى که
آن حضرت در پاسخ به سؤالات «اسحاق بن یعقوب» صادر فرمود و توسط محمد بن عثمان تحویل
اسحاق گردید، چنین نوشت: اما چگونگى استفاده مردم از من همچون استفاده آنهاست از
خورشید، هنگامى که در پشت ابرها پنهان مىشود.
در توضیح
این تشبیه باید یاد آورى کنیم که: خورشید داراى دو نوع نور افشانى است:
1 - نور
افشانى آشکار و مستقیم،
2 - نور
افشانى غیر مستقیم.
در نور
افشانى آشکار، اشغه خورشید بخوبى دیده مىشود ولى در تابش غیر مستقیم، ابرها
همانند یک شیشه مات، نور مستقیم خورشید را گرفته و پخش مىکند. اما آثار حیات بخش
خورشید در رشد و نمو موجودات و...، مخصوص زمانى نیست که نور آن مستقیماً بر پهنه حیات
و طبیعت مىتابد، بلکه بسیارى از این آثار - مانند: تولید گرما، رویش و رشد گیاهان،
تولید انرژى لازم براى حرکت و حیات، به بار نشستن درختان، خندیدن شکوفهها و شکفتن
گلها - در زمان تابش نور مات خورشید از پشت ابرها نیز وجود دارد. اشعه معنوى وجود
امام، هنگامى هم که در پشت ابرهاى غیبت پنهان است، داراى آثار گوناگونى است که با
وجود متوقف شدن کلاس تعلیم و تربیت و رهبرى مستقیم، فلسفه وجودى او را آشکار
مىسازد. اینک برخى از این آثار را به اختصار مورد بررسى قرار مىدهیم.
1 - جان
جهان
طبق احادیث
فراوانى که در موضوع امامت وارد شده، و بر اساس دلائلى است که دانشمندان ارائه
کردهاند، در بینش اسلامى، امام، جان جهان است و جهان به وجود او بستگى دارد. امام
قلب عالم وجود، هسته مرکزى جهان هستى و «واسطه فیض» بین عالم و آفریدگار عالم است
و از این جهت حضور و غیبت او تفاوتى ندارد. و اگر او - ولو به صورت ناشناس - در
جهان نباشد، جهان هستى در هم فرو مىریزد. چنانکه امام صادق - علیه السلام -
فرمود: اگر زمین بدون وجود امام بماند، ساکنان خود را در کام خود فرو مىبرد..
امام
چهارم فرمود: در پرتو وجودئ ماست که خداوند آسمان را از فرو پاشى - جز به اذان او
- نگه مىدارد. در پرتو وجو ماست که خداوند زمین را از لرزش و سلب آرامش ساکنانش،
نگه مىدارد. به واسطه ماست که خداوند باران نازل مىکند و رحمت خود را مىگستراند
و برکات و نعمتهاى زمین را بیرون مىآورد. و اگر آن کس از ما که در زمین است نبود،
زمین اهل خود را فرو مىبرد.
2 -
پاسدارى از آیین خدا
امیر
مومنان - علیه السلام - در یکى از سخنان خود در مورد لزوم وجود رهبران الهى در هر
عصر و زمان مىگوید:
«خدایا چنین
است، هرگز روى زمین از قیام کنندهاى با حجت و دلیل، خالى نمىماند، خواه ظاهر و
آشکار باشد و خواه بیمناک و پنهان، تا دلالئ و اسناد روشن الهى از بین نرود و به
فراموشى نگراید...».
با گذشت
زمان و آمیزش سلیقهها و افکار شخصى به مسائل مذهبى و دراز شدن دست مفسده جویان به
سوى تعالیم آمسانى، اصالت پارهاى از قوانین الهى از دست مىرود و دین دستخوش تغییرات
زیانبخش مىگردد.
براى آنکه
اصالت آیین الهى حفظ گردد و جلوى تحریفات و تغییرها و خرافات گرفته شود، باید این
رشته به وسیله یک پیشواى معصوم ادامه یابد. در هر مؤسسه مهم، «صندوق آسیب ناپذیرى»
وجود دارد که اسناد مهم آن مؤسسه را در آن نگهدارى مىکنند تا از دستبرد دزدان یا
خطر آتش سوزى و امثال اینها محفوظ بماند. سینه امام و روح بلندش نیز صندوق آسیبناپذیر
حفظ اسناد آیین الهى است تا همه اصالتهاى نخستین و ویژگیهاى آسمانى این تعالیم را
در خود نگاهدار کند.
حافظ «ابن
حجر عسقلانى» در شرح «صحیح بخارى» پس از نقل احادیث حاکى از نزول حضرت عیسى - علیه
السام - به زمین هنگام ظهور حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - و اقتداى او به آن
حضرت مىنویسد:
اینکه عیسى
- علیه السلام - در آخر الزمان و نزدیک قیامت، به مرد از این امّت اقتدا مىکند و
پشت سر او نماز مىخواند، دلیل بر نظریه صحیح در میان دانشمندان اسلامى است که: زمین
هرگز از وجود حجت که با دلائل وبراهین آشکار، براى خدا قیام مىکند، خالى
نمىماند.
3 - امید
بخشى
در میدانهاى
نبرد، تمام کوشش سربازان زبده وفداکار معطوف این امر است که پرچم سپاه، در برابر
حملات دشمن همچنان در اهتزاز باشد، و متقابلاً سربازان دشمن دائماً مىکوشند پرچم
آنها را سرنگون سازند، چرا که برقرار بودن پرچم، مایه دلگرمى سربازان و تلاش و
کوشش مستمر آنها است.
همچنین
وجود فرمانده لشگر در مقرّ فرماندهى - هر چند ظاهراً خاموش و ساکت باشد - خون گرم
و پر حرارتى در عروق سربازان به گردش در مىآورد و آنها را به تلاش بیشتر وا
مىدارد که فرمانده ما زنده است و پرچممان در اهتزاز!
امّا
هرگاه خبر قتل فرمانده در میان سپاه پخش شود، یک لشگر عظیم با کارآیى فوق العاده ،یک
مرتبه روحیه خود را مىبازد و متلاشى مىگردد.
رئیس یک
جمعیت یا یک لشگر، مادام که زنده است، هر چند مثلاً در سفر یا فرضاً در بستر بیمارى
باشد، مایه حیات و حرکت و نظم و آرامش آنهاست، ولى شنیدن خبر از دست رفتن او گرد و
غبار یأس و نومیدى را بر سر همه مىپاشد.
جمعیت شیعه
طبق عقیدهاى که به وجود امام زنده دارد، هر چند او را در میان خود نمىبیند، اما
خود را تنها نمىداند، و اثر روانى این عقیده در روشن نگهداشتن چراغ امید در دلها
ووادار ساختن افراد به خود سازى و آمادگى براى آن قیام بزرگ جهانى، کاملاً قابل
درک است.
پروفسور «هانرى
کربن» استاد فلسفه در دانشگاه سوربن (فرانسه) و مستشرق نامدار فرانسوى مىگوید:
به عقیده
من مذهب تشیع تنها مذهبى است که رابطه هدایت الهى را میان خدا و خلق براى همیشه
نگهداشته است و به طور مستمر و پیوسته، ولایت را زنده و پا برجا مىدارد.
مذهب یهود،
نبوّت راک ه رابطهاى است واقعى میان خدا و عالم انسانى، در حضرت کلیم ختم کرده و
پس از آن به نبوت حضرت مسیح و حضرت محمد(ص)اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع
مىکند. همچنین مسیحیان در حضرت مسیح متوقف شدهاند. اهل سنت از مسمانان نیز در
حضرت محمد(ص)توقف کرده و با ختم نبوّت در ایشان، دیگر رابطهاى میان خالق و مخلوق،
موجود نمىدانند. تنها مذهب تشیع است که «نبوّت» را با حضرت محمّد(ص)ختم شده
مىداند، ولى «ولایت» را که همان رابطه هدایت و تکمیل مىباشد، بعد از آن حضرت و
براى همیشه زنده مىداند.
منبع :
www.aviny.com