مبعث رسول اکرم (ص) مبارک باد
إنَّما
بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ
الخلاقِ؛
براستى که من براى به کمال رساندن مکارم
اخلاق مبعوث شده ام.
(کنزالعمال،ج13، ص151، ح36472)
ای نام تو
جانبخش تر از آب حیات
محتاج تو خلقی به حیات و به ممات
از بعثت
انبیاء و ارسال رسل
مقصود تو بودی، به جمالت صلوات
در انتظار
بعثت پیامبر آخرالزمان
مبعث
مبعث . [
م َ ع َ ] (ع اِ) مکان بعثت و زمان بعثت . (ناظم الاطباء) : و آن بیست و هفتم رجب
است روز مبعث پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله وسلم . (ترجمه ٔ النهایه ٔ طوسی چ سبزواری
ج 1 ص 114).
عید مبعث
؛ روزی است که پیغامبر(ص ) مبعوث برسالت شد و آن روز بیست و هفتم رجب است . (یادداشت
به خط مرحوم دهخدا).
یوم
المبعث ؛ بنابر مشهور بین شیعه ٔ امامیه ، روز بیست و هفتم رجب که در آن روز حضرت
رسول اکرم صلی اﷲ علیه و آله مبعوث به نبوت گردید.
هنگامی که
چهل سال از سنّ پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه وآله گذشت، حقّ تعالى دل او
را بهترین دلها و خاشعتر و مطیعتر و بزرگتر از همه دلها یافت، پس دیده آن حضرت
را نور دیگر داد و امر فرمود که درهاى آسمان را گشودند و فوج فوج از ملائکه به زمین
مىآمدند و آن حضرت نظر مىکرد و ایشان را مىدید و رحمت خود را از ساق عرش تا سر
آن حضرت متّصل گردانید. پس جبرئیل فرود آمد و اطراف آسمان و زمین را فرو گرفت و
بازوى آن حضرت را حرکت داد و گفت: یا محمّد! بخوان، فرمود: چه چیز بخوانم؟ گفت:
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ. پس
وحىهاى خدا را به او رسانید.[1]
قبل از اینکه
رسول خدا صلی الله علیه وآله به پیامبری مبعوث شود علمای بزرگ یهود و راهبان مسیحی
از آمدن ایشان مطلع بودند. و به تعبیر قرآن کریم همانند فرزندانشان او را می
شناختند. «یعرفونه کما یعرفون ابنائهم».(انعام/29- بقره/ 146) از همین رو خبر
مبعوث شدن حضرت را به دیگران بشارت می دادند. نمونه های تاریخی این بشارت ها در ذیل
آمده است.
تنها یک
محمّد
1.سراقة
بن جعشم مىگوید: براى تجارت به شام مىرفتیم که نزدیک دیر عابدى فرود آمدیم. راهب
از دیر، پایین آمد و به ما گفت: شما کیستید؟ گفتیم: قومى از قریش. گفت: آگاه باشید!
به زودى در میان شما پیامبرى مبعوث خواهد شد که اسمش «محمّد» است. وقتى به مکه
برگشتیم، پسرانى متولد شدند ولى فقط اسم پیامبر صلی الله علیه وآله را «محمّد»
گذاشتند.
فرزند
اسماعیل
2.تبع بن
حسان به یثرب حمله برد و 350 نفر از یهودیان را کشت و خواست که آنجا را خراب کند
و از بین ببرد. پیرمردى از یهود که 250 سال داشت، برخاست و به او گفت: پادشاها!
مثل تو سخن باطل را قبول نمىکند و مردم را از سر خشم نمىکشد. و تو نمىتوانى اینجا
را خراب کنى. پرسید: چرا؟
گفت: چون
پیامبرى از فرزندان اسماعیل از اینجا ظهور مىکند. در این هنگام تبع از آنها دست
کشید و با یهودیان به مکّه رفت و خانه کعبه را با پرده پوشانید و به مردم احسان
داد.[2]
از مکه تا
یثرب
3. وقتى
که سیف بن ذى یزن بر حبشىها پیروز شد، یک گروه از قریش براى تهنیت پیش او رفتند.
و در میان آنها عبد المطلب نیز بود. در خفا از عبد المطلب در مورد حضرت محمّد- صلّى
اللَّه علیه و آله- پرسید. او نیز جواب داد.
بعد از
مدت زیادى، آنها بر سیف بن ذى یزن وارد شدند. از آنها نیز در مورد محمّد- صلّى
اللَّه علیه و آله- پرسید. و صفات او را به آنان گفت. همه اقرار کردند که محمّد-
صلّى اللَّه علیه و آله- همه این صفات را داراست. بعد گفت: او در مکه مبعوث
مىشود سپس به یثرب مىرود و در آنجا مستقر مىشود و در همان جا نیز رحلت
مىکند.[3]
خورشید
اهل حرم
4.کاروانى
از مکّه به بازار بصرى (شهرى در شام است) رفت و راهبى در آنجا بود. گفت: بپرسید ببینید
در این کاروان از اهل حرم کسى هست یا نه؟ گفتند: بلى.
پرسید:
احمد بن عبدالمطلب ظهور نکرده است؟ چون او باید در این ماه ظهور کند! و او آخرین پیامبر
خداست و از مکّه خروج و به مدینه هجرت مىکند.
راوى
مىگوید: وقتى که به مکّه برگشتیم پرسیدیم: تازه چه خبر است.
گفتند:
خبر محمّد امین- صلّى اللَّه علیه و آله- است که ادعاى پیامبرى مىکند.[4]
نبوت
مهر نبوّت
بر شانه امین
5. پیامبر
اکرم صلّى اللَّه علیه و آله قبل از بعثت در بطحاء بود. دو نفر که لباس سفر به تن
داشتند، او را دیدند و گفتند: السّلام علیک.
حضرت در
جوابشان فرمود: «علیکما السّلام». یکى به دیگرى گفت: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ»
از وقتى که از مادر متولد شدم، کسى را قبل از تو ندیده بودم که جواب سلام را بدهد.
و دیگرى
گفت: من نیز تا حال ندیده بودم که کسى به دیگرى سلام دهد.
سواره به
حضرت گفت: در شهر شما کسى هست که اسمش احمد باشد؟
حضرت
فرمود: «در این شهر جز من، احمد نام و محمّد نامى نیست!».
پرسید: تو
اهل همین شهر هستى؟
حضرت
فرمود: «بلى، از اهالى اینجا هستم و در همین شهر متولد شدهام».
آنگاه آن
شخص شترش را خوابانید و پیاده شد. شانه حضرت را بالا زد و مهر نبوّت را مشاهده
نمود و گفت: گواهى مىدهم که تو رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- هستى. مبعوث
مىشوى و گردن سران قوم خود را مىزنى! آیا زاد و توشهاى دارى به ما بدهى؟
حضرت رفت
و مقدارى نان و خرما آورد و او نیز در میان یک پارچه گذاشت و به پیش رفیقش رفت و
گفت: خدا را شکر که نمردیم و پیامبر خدا ما را توشه داد.
حضرت
فرمود: «دیگر حاجتى ندارید؟».
گفت: دعا
کن خدا ما را در قیامت به شما بشناساند! حضرت دعا کرد و آنان رفتند.[5]
6. در آن
سال که پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و عبد منات بن کنانه و نوفل بن معاویة
بن عروه براى تجارت به شام رفتند، ابو المویهب راهب این دو را دید و به آنها گفت:
شما کیستید؟ گفتند: ما تاجرانى از اهل حرم و از قریشیم. گفت: از کدام خاندان قریش؟
و پاسخ او را دادند. به آنها گفت: آیا کس دیگرى از قریش با شما آمده است؟ گفتند:
آرى، جوانى از بنى هاشم که نامش محمّد است. ابو المویهب گفت: به خدا سوگند هم او
را مىخواستم، گفتند: به خدا سوگند در میان قریش گمنامتر از او نیست او را یتیم
قریش مىنامند و او اجیر زنى از ما به نام خدیجه است، به او چه نیازى دارى؟
ابو المویهب
سرش را تکان داد و گفت: هم اوست هم اوست و به آنها گفت: مرا به نزد او برید.
گفتند: او را در بازار بصرى گذاشتهایم و در این میان که آنها مشغول گفتگو بودند،
ناگهان طلعت رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله نمایان شد و گفت: او همین است و
ساعتى با او خلوت کرد و به گفتگو پرداخت، سپس میان دو چشمش را بوسید و چیزى را از
آستینش درآورد که ما ندانستیم چه بود، امّا پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله از
پذیرفتن آن امتناع ورزید، چون پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله از او جدا شد به ما
گفت: از من بشنوید، به خدا سوگند او پیامبر آخر الزّمان است، به خدا سوگند که او
به زودى مبعوث مىشود و مردم را به شهادت «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» فرا مىخواند
و چون آن را دیدید از او پیروى کنید.
سپس گفت:
آیا فرزند عموى او ابو طالب که به او علىّ گفته مىشود متولّد شده است؟ گفتیم: خیر،
گفت: یا متولّد شده و یا در همین سال به دنیا خواهد آمد، او اوّلین کسى است که بدو
ایمان مىآورد، ما او را مىشناسیم و مىدانیم که او وصىّ است همچنان که مىدانیم
محمّد نبىّ است...[6]
از بعثت
تا ولایت
در آستانه
بعثت و ولایت قرار داریم. این حادثه مبارک به راستی انفجار نور در قلب تاریکی ها و
فریادی در خاموشی ها و هشداری در اوج غفلت ها بود. عظمت و اعجاز این حرکت بزرگ و
توفنده را می توان با مطالعه کارنامه جهان پیش از بعثت به دست آورد.
قرن ششم میلادی
را باید عصر حاکمیت سیاهی و تباهی نامید, چرا که در آن زمان ابرهای متراکم نادانی,
سایه شوم و سنگین خود را بر زندگی بشر افکنده بود و جوامع آن روز در تنگناهای
اقتصادی و اجتماعی مرگباری قرار داشتند, لیکن سنت تاریخ و قانون طبیعت و مشیت حق
تعالی همواره به اثبات رسانیده که در چنین مقاطع حساس و یأس آور است که روشنایی و
امید از اعماق ظلمت و یأس پیدا می شود و بهار سبز و خرم از دل زمستان سرد و بی جان
متولد می گردد.
در عصری پیام
روح بخش بعثت رسول اکرم(ص) بر کالبد افسرده و مرده جهان دمیده شد که پانصد سال و
به نقلی هفتصد سال از ظهور عیسی بن مریم گذشته بود. در این فترت و فاصله ممتد کسی
به پیامبری مبعوث نگردید, جهل و ظلم بر سراسر گیتی حکومت می کرد و جنگ نامعقول ایران
و روم نابسامانی ها و افسردگی های فراوانی به بار آورده بود.
شاعر
دانشمند, نظامی گنجوی چنین ترسیم می کند:
نشد
اندرآن مدت دیر باز/ به تاج رسالت سری سرفراز/ به محراب طاعت قدی خم نشد/ کسی در
عبادت مصمم نشد/ نَزَد کس به راه شریعت قدم/ نشد چشم کس تر ز اشک ندم/ چنین بود
اوضاع عالم خراب/ که ناگه بر آمد برون آفتاب/ آری, مشیت الهی بر این بود که از گریبان
تاریکی, سپیده شکافته شود و آفتاب تابناک نیّر اعظم و فخر بنی آدم, حضرت محمد بن
عبد الله(ص) طلوع کند.
امام علی(ع)
می فرماید: (خداوند متعال پیامبر اسلام(ص) را هنگامی فرستاد که از عصر پیامبران پیشین
مدت زمان بسیاری سپری شده بود و ملت ها در خواب عمیقی فرو رفته بودند. فتنه و
فساد, جهان را از کران تا کران فرا گرفته بود و اعمال زشت و پلید رواج محسوسی
داشت. آتش جنگ همه جا شعله ور بود و دنیا, چهره ای بی فروغ و پر از مکر و فریب به
خود گرفته بود. برگ های درخت زندگی زرد و پژمرده گشته و از میوه آن خبری نبود. آب
حیات [ معنوی و اخلاقی ] فرو خشکیده و نشانه های هدایت, کهنه و خراب, و پرچم هدایت,
سرنگون گشته و بیرق های پستی و گمراهی همه جا در اهتزاز بود. زندگی با سیمایی کریه
و عبوس با اهل دنیا روبرو بود. میوه درختش, فتنه و خوراکش, مردار و بر دل های مردم
وحشت و اضطراب و بر برون آنان شمشیر حاکم بود. .[7]
انقطاع وحی
و تداوم بعثت
پس از
رحلت رسول اکرم(ص), وحی منقطع شد, ولی بعثت همواره پویا بود و به حرکت خود ادامه می
داد. پیامبر اکرم(ص) در عصر بعثت, دین را تبیین و تمام عوامل سعادت و بدبختی را
برای جامعه بیان کرد و تحولی در جهان به طور کلی و در جزیرة العرب به گونه اخص ایجاد
نمود. یکی از دانشمندان غربی می نویسد: (اگر من در قرن بیستم در مقابل پیشوایان
دانش اروپا با صدای بلند بگویم: روح حضرت محمد(ص) بزرگ ترین روحی است در میان بشر
که از بدو پیدایش وی تا امروز شخصیتی همانند او پیدا نشده است, کسی نمی تواند در
صحت گفتار من تردید کند و اگر کسی در این سخن تردید نماید, می گویم در جهان مردی
را نشان دهید که به تنهایی در یکی از این امور موفق شده باشد:
1 ـ ملتی
را مانند ملت عرب که به قبایل مختلف منقسم و دشمن یکدیگر بودند, متحد کند;
2 ـ رذایل
موروثی ملت را نابود ساخته و آنان را به فضایل بیاراید;
3 ـ عقاید
باطل و خرافی را از میان ملتی بردارد و آنان را به دینی معتقد کند که تا امروز در
عالم, توسعه و انتشار روز افزون داشته و در آینده انتظار آن هست که بر همه ادیان
جهان غالب آید;
4 ـ قانونی
برای زندگی و نجات بشر بیاورد که ملت دور افتاده عرب را در سایه آن قانون بر دنیا
سیادت دهد. .[8]
به برکت
بعثت نبی مکرم اسلام(ص) بود که علم و دانش عمومی شد و از انحصار شاهزادگان و
مؤبدان و درباریان در آمد. حکومتی مبتنی بر عدل و داد و مردم سالاری دینی بر پا شد
که به فرموده قرآن: (لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْط) پیامبران با دلیل و برهان و
معجزه و کتاب آمدند تا مردم خود به پا خیزند و قسط و عدالت را جاری سازند.
ولایت,
تداوم بعثت
پیامبر
اکرم با داشتن مقام ولایت و امامت, محتوای بعثت را پیاده کرد و با ایجاد عالی ترین
شکل حکومت, به بعثت تداوم بخشید. در خطابه ای که در حجة الوداع ایراد کرد و حضرت
علی(ع) را به عنوان جانشین بعد از خود منصوب کرد, حیات مجددی در کالبد بعثت دمید
که پس از امام علی(ع) این حرکت به وسیله فرزندان معصومش ادامه یافت تا عصر غیبت
کبری فرا رسید.
تداوم
بعثت تا ظهور حجت
حرکت پر
برکت بعثت به یاری اهل بیت پیامبر تا عصر غیبت تداوم یافت و هم اکنون نیز به یمن
علمای اسلام و مراجع تقلید که نواب عام آن حضرت می باشند, همچنان پیش می رود تا
منجی بشریت, موعود ملل, امام زمان(ع)ظهور نماید و دنیا را از عدل و داد لبریز سازد
و احکام روح بخش اسلام را از کران تا کران حاکم قرار دهد.
پیامبر
اکرم(ص) فرمود:(اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند, خداوند متعال آن روز را به
قدری طولانی خواهد کرد تا مردی از اهل بیت من که نامش هم نام من و کنیه اش مانند
من است, خروج و قیام کند: یَمْلأ ُاللّه بِه الأَرْضَ قِسْطَاً وَ عَدْلاً بَعْدَ
ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً. .[9]
همان گونه
که بعثت پیامبر اکرم در بدترین عصر تحقق یافت, ظهور حضرت حجت(ع) نیز به هنگامی است
که ظلم و جور و یأس و نومیدی جهان را فرا گرفته باشد. در آن زمان از اسلام جز اسمی
و از قرآن جز درسی باقی نمی ماند. ابی بصیر از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمود:
(به خدا سوگند گویا می بینم که بین رکن و مقام, بر کتاب و برنامه جدید از مردم بیعت
گرفته و بر ملت عرب سخت می گیرد. آن گاه فرمود: وَیْلٌ لِطُغاةِ الْعَرَبِ مِنْ
شَرٍّ قَدْ اِقْتَرَبَ; وای بر سرکشان ملت عرب از شری که تحقیقاً به زودی آنان را
فرا خواهد گرفت. .[10]
بعید نیست
پایان حدیث, مربوط به سران طاغی عرب همچون صدام ها باشد که به شرارت آمریکا گرفتار
شدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
1. براساس
روایت امام حسن عسکرى علیه السّلام ، منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، ج1، ص 129
2. قطب
راوندى، جلوههاى اعجاز معصومین علیهم السلام، مترجم غلام حسن محرمى، ناشر: جامعه
مدرسین،ص62 و63
3.همان،
ص86 و87
4.جلوههاى
اعجاز معصومین علیهم السلام، ص97
5.همان
،ص98
6. شیخ
صدوق،کمال الدین، مترجم منصور پهلوان، ناشر: دار الحدیث، ،ج1، ص367 و 369
7ـ نهج
البلاغه دشتی, خطبه 89.
8 ـ به
نقل از : مکتب اسلام, شماره پنجم, سال اول, ص 22.
9 ـ سنن
ابی داود, ج 4, ص 107; کنز العمال, ج 14, ص 264.
10ـ بحار
الانوار, ج 52, ص 135; ینابیع الموده, ص 489.
منبع
ww.tebyan.net
لغت نامه ده خدا